طنز های بسیار جالب کودکانه
طوطي سياه
از آقا کلاغه مي پرسند: اسمت چيست؟
کلاغه گفت: طوطي.
پرسيدند: پس چرا رنگت سياه است؟
گفت: آخه توي زغال فروشي کار مي کنم.
**************************
جواب غلط
پدر: پسرم امتحان رياضي ات چطور بود؟
پسر: يکي از جواب ها را غلط نوشتم.
پدر: عيبي ندارد. پس بقيه سوال ها را درست حل کردي؟
پسر: نه، چون اصلا وقت نکردم به بقيه ي سوال ها نگاه کنم.
**************************
گوشت گاو
محمود: من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور وقوي شدم.
مسعود: پس چرا من اين قدر ماهي مي خورم، شنا ياد نگرفته ام.
**************************
دوربين
دکتر: متاسفانه چشم شما دوربين شده است.
بيمار: آخ جون. پس يک حلقه فيلم بدهيد، داخلش بيندازم وچندتا عکس بگيرم.
**************************
خيار
به مظفر گفتند يک جوک بگو. گفت: خيار.
گفتند: چه بي مزه. گفت: خيلي خوب بابا، خيار شور.
**************************
تولد
از مظفر پرسيدند: تولدت کي مي شه؟
گفت: اين سه شنبه نه، پنج شنبه ي ديگه.
**************************
بخير گذشت
مظفر از طبقه صدم ساختماني پرت شد. وقتي به طبقه پنجاهم رسيد، گفت خدا را شکر، تا اين جا که بخير گذشت.