جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید …
می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا تنهاییم؟
نوازشم کن
نترس
تنهایی واگیر نداره
دست بر شانه هایم میزنی تا “تنهایی” م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی؟!
تنهایی خود را بپذیر تا از اتکا به دیگران آزاد شوی ……..من پذیرفتم غیر از خدا هیچ محبوب و دلداری ندارم رها شدم
دیر گاهیست که تنها بودم / قصه ی غربت صحرا بودم / وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها بودم
فکر نکن توی دنیا تنهایی !
بلکه فکر کن یه تنها هست که تو براش یه دنیایی . . .
تنهایی یک احساس نیست
تنهایی کابوس است
اما بزرگترین کابوس
بعد از آمدن و رفتن تو
.نبودن حتی همان تنهاییست
کلبه تنهایی من. … بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو … به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،. پس بگذار با تنهایی تنها باشم ..
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست
تنهایی من همان انتظارم است و انتظارم همان عشق! و عشق تنها بهانه ی بودنم! بی بهانه ام نکن …
تنهاترین تنهای تو . زخم زبونا خورده بود
خدانگهداری نکرد . چون قبل رفتن مرده بود
مسافر دلتنگیا . از بعد تو بیچاره شد
بعد از وداع آخرش . رفت و دیگه آواره شد
دلم می خواست با هم دیگه تنهائی رو قال بذاریم
دل بکنیم از این قفس، برای هم بال بذاریم
سر بذاریم رو دوش هم ، برای هم گریه کنیم
با همه مهربون باشیم ، برای هم گریه کنیم
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم