با اینكه هیچ تفاهمی نداشتیم فقط به خاطر حفظ آبروی خود و خانوادههایمان زندگی مصلحتآمیز را تحمل كرده و لب به گله باز نمیكردیم. حتی هیچگاه بر سر بچهدار شدن با هم حرفی نمیزدیم و زندگی در سكوت و تنهایی سپری میشد.
تا اینكه چند ماه قبل در محل كارم دستانم زیر دستگاه پرس ماند و هر دو دستم از مچ قطع شد. پس از این حادثه و در اوج ناامیدی و افسردگی مطمئن شدم رابطه ام با «راضیه» رو به تاریكی نهاده و اختلافمان عمیقتر و ریشهدارتر خواهد شد و البته پیشبینیهایم درست از آب درآمد.
همسرم كه هیچ علاقهای به من نداشت، با زخم زبان و كنایه از من پرستاری میكرد و مدام به بخت سیاه و سرنوشتش لعنت میفرستاد. زندگیمان دیگر یك برزخ پردرد و انتظار بود. هر یك منتظر حادثهای برای رهایی بودیم تا این كه به دنبال پیگیری پرونده پس از شكایت از كارفرمایم دریافتم دیه دستهایم حدود 45 میلیون تومان میشود.
بنابراین تصمیم گرفتم دیه هر دو دستم را به جای مهریه به همسرم بدهم تا از هم جدا شویم. چرا كه پس از این حادثه تلخ دیگر طاقت بیمحبتی و زخم زبانهایش را ندارم و نمیخواهم «راضیه» هم در اوج جوانی تمام زندگیاش را به پای مردی بیمار و ناقص بریزد كه ذرهای هم دوستش ندارد.
اما «راضیه» پس از اطلاع از خواسته شوهرش با تقاضای طلاقشان مخالفت كرد و حاضر به جدایی نشد. با این وجود به خاطر اصرار و پافشاری مرد، پس از محاسبه مهریه، اجرتالمثل و نفقه دوران عده، حكم طلاق زن و مرد جوان صادر شد. اما با اعتراض زن پرونده برای رسیدگی به شعبه 45 دادگاه تجدیدنظر استان تهران فرستاده شد. «راضیه» در لایحه اعتراض نوشت: با همسرم اختلاف دیرینه داشتیم اما باور كنید زنی كینهتوز نیستم و نمیخواهم در این شرایط سخت، از همسرم انتقام بگیرم.
از سوی دیگر هنوز خواهران دمبخت در خانه دارم و اگر شوهر بیمار و افسردهام را رها كنم و جدا شوم، زندگی آنها نیز تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. چرا كه هیچكس حاضر نمیشود با دخترهای خانواده ما ازدواج كند و همه تصور میكنند ما زنهای بیوفایی هستیم كه در شرایط حساس زندگی، همسرمان را تنها میگذاریم.
با این وجود قاضی «محمدرضا اصلانی» – رئیس – و حجتالاسلام «قربانعلی احمدی» – مستشار دادگاه پس از بررسی نهایی پرونده حق طلاق را از آن مرد دانستند و به او اجازه دادند پس از پرداخت همه حق و حقوق همسرش حكم طلاق را اجرا كند.