وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

انفجار قلب یک مادر در بی‌خبری از پسرش

انفجار قلب یک مادر در بی‌خبری از پسرش

ماجرا و اتفاقی جالب در خندوانه و ماجرای انفجار قلب یک مادر در بی‌خبری از پسرش

 

 

خندوانه بالاخره شب گذشته با شروعی ناگهانی آغاز شد و جوان بی هیچ مقدمه‌ای از حادثه منا‌، خواهران و برادرانی که جانشان را از دست دادند و نگاه‌های نگرانی که چشم به صفحه تلویزیون دوخته بودند گفت و به همه مردم ایران تسلیت گفت: برنامه‌ای که می‌بینید قبل از واقعه منا ضبط شده است‌، به همین خاطر در حین آن هیچ صحبتی از این فاجعه به میان نیامده، باز هم تسلیت به همه عزیزانی که سهمشان در نگه داشتن نام ایران برای همه ما محفوظ است.
 

شهدایی که با هر مذهبی به خاطر ایران رفتند

وی در ادامه از زمانی یاد کرد که همه مردم ایران با هر دین و مذهبی دست به دست هم دادند و مثل یک سپر سراسر کشور را از هر گونه تجاوزی دور نگه داشتند، تا جایی که هیچ دشمنی نتوانسته از آن بگذرد و بعد هم گفت: هنوز که هنوز است یک کلیمی به قصاب مسلمان محله‌شان سلام می‌کند و با عشق جواب می‌گیرد، هنوز در اتوبوس یا مترو آشوری جایش را به یک پیرمرد مسیحی تقدیم می‌کند، هنوز که هنوز است یک زرتشتی وقتی نان می‌خرد یکی هم برای همسایه اهل سنتش می‌برد و …
 

بعد از این مقدمه جوان اعلام کرد که میزبان جمعی از خانواده‌های شهدا‌ی ادیان مختلف است و شادی برنامه را هم به همه شهدا و عزیرانی که الان بین ما نیستند تقدیم کرد.
 

سپس با حضور این خانواده‌ها ابتدا کیا و شاه حسینی وارد صحنه شدند وپس از صحبت بر سر کار کردن شاه حسینی برای کیا‌، مسابقه داخل استودیو برگزار شد و بعد از شعر خلیج فارس‌، میکروفون بین خانواده‌ها رفت و ابتدا خانوم کلهر‌نیا نماینده مردم شیعه از پسر جاویدالاثرش که ۳۶ سال است از او خبر ندارد تعریف کرد.
 

پس از او پیتر، نماینده خانواده آشوری‌ها اعلام کرد که حدود ۵۰ تا شهید داده‌اند و سپس با بغض از آلفرد برادر خود که در عملیات کربلای۶ شهید شده بود یاد کرد، بعد هم نماینده شهدای ارامنه ضمن تشکر از رامبد درباره برادرش که سه سال و نیم اسیر بوده و حدود دو سال پیش به خاطر آثاری که از زمان جنگ داشته شهید می‌شود، صحبت کرد.
 

شما خندوانه را نگاه کن، همه ما بسیجی می‌شویم!

مادر بسیجی که در ویلچر نشسته بود هم ابتدا خود را مادر همه شهدا دانست و پس از تعریف از پسر شهید و جانبازی که در خانه دارد در جواب رامبد که پرسید خندوانه را می‌بینی؟ گفت: اصلا کدام شبکه است؟! و جوان هم علت را جویا شد و از او که مدام به بسیجی بودن خود افتخار می‌کرد خواست که خندوانه را ببیندو گفت: در این صورت همه بسیجی می‌شویم!
 

پس از این صحبت‌ها عامل خلیلی که کرد و نماینده اهل سنت بود از مظلومیت سردشت و اولین بمباران شیمیایی آن زمان تعریف کرد و گفت که حدود هشت هزار جانباز شیمیایی دارند، وی که خودش هم شیمیایی بود حین صحبت با بغضی که در گلو داشت جوان او را برای مدتی درآغوش گرفت و او ضمن تشکر از ابراز همدردی توسط رامبد، یادی از پدرش که در سال ۷۹ به علت همان بمباران شهید شده بود، کرد و در آخر هم با لهجه کردی با هموطنان خود صحبت کرد.
 

بعضی‌ها برای اسلام رفتند ولی او برای خاک ایران رفت

نماینده زرتشتیان که شب گذشته مادر شهید فرهاد بود‌، ابتدا با یاد اهورا مزدا صحبت خود را آغاز و بیان کرد که باید قدر جوان و این برنامه را بدانیم.
 

وی سپس اظهار کرد که با بودن در بین خانواده شهدا احساس تنهایی نمی‌کند و آن‌ها را مثل خانواده خودش می داند و بعد گفت‌: بعضی‌ها به خاطر اسلام رفتند ولی پسر من به خاطر خاک وطن رفت، ما همیشه با هم سر این موضوع در‌گیری داشتیم، من گفتم می‌خواهم مثل پسر همسایه تو را قایم کنم و او پاسخ داد “فکر کن من را پنهان کردی و ایران را گرفتند، آیا من می‌توانم بعدش زندگی کنم؟ باور کن که نه” واین افتخارمن است که او با رضایت خودش خواست که برود.

 

این مادر همچنین از کتابی به نام «جای پای فرهاد» تعریف کرد که در نمایشگاه مقام معظم رهبری با صدای بلند وصیت پشت آن را خواند و بلافصله همه آن‌ها فروش رفت و بعد کتاب را به جوان داد تا وصیت را بخواند وصیتی که رفتنش را با روایتی شیرین تعریف کرده بود.
 

 

انفجار قلب یک مادر در بی‌خبری از پسرش

برادر شهید ابراهیم هادی در آغاز از ماجرای شکل‌گیری “سلام بر ابراهیم”، کتابی که در آستانه چاپ هفتاد‌و‌یکمش است گفت، ماجرایی که توسط رهگذری که عکس این شهید را زیر پل آهنگ می‌بیند و به درخواست ابراهیم در خواب از او به نوشتن درباره وی روی می‌آورد، شکل گرفت.
 

این برادر در ادامه از انفجار قلب مادرش برای بازنگشتن و بی خبری از برادر جاویدالاثرش گفت، از یخ‌ها‌یی که مادر برای آرام شدن جگر سوخته‌اش می‌خورد و همه گمان برده بودند که مریض شده است و یک روز از درون قلب دریاییش دیگر طاقت نیاورد و واقعا دچار انفجار شد.
 

این‌ها چکیده‌ای از حرف‌های خانواده‌هایی بودند که با عشق و خونشان ایرانمان را نگه داشتند.
 

خندوانه شب گذشته در حالی به پایان رسید که جوان آرزو کرد این مملکت و خاکش همیشه سربلند باشند و همه ما با افتخار تا ابد بگوییم من یک ایرانیم و هیچ کس جرأت نکند به هیچ چیز کشورمان چپ چپ نگاه کند.