در توضیح بیتوجهی فمینیستها به خانواده مدنی، میتوان بهدلیلی نظری اشاره کرد حتما بخوانید مطالب را: در تحلیل مسائل و معضلات دنیای مدرن (ازجمله معضلات زنان)، ما با دو پارادایم (سرمشقِ تحلیلی) روبهرو بودهایم و هستیم. سرمشق اول همان سرمشق علمیـتجربی است. بهرغم اینکه در میان پیروان این سرمشق معرفتشناسیهای گوناگونی (از تجربهگرایان سرسخت تا کانتیهای نرمتر) در جریان بوده است،
اما همه آنها به تجربهپذیری، عینیت (objectivity)، عمومیت (universality) و راهگشایی روش علمی در فهم و حل معضلاتِ طبیعی و اجتماعی (ازجمله معضلات زنان) اعتقاد داشتهاند. سرمشق دوم سرمشق انتقادی است. با آنکه پیروان این سرمشقِ تحلیلی طیفی را تشکیل میدهند، در اعتقاد به گزارههای زیر اشتراک داشتهاند و دارند: افراد در جایگاهها و تجربههای اجتماعی گوناگون متفاوت میاندیشند؛
معیارهای روش علمی، که ادعا میشود فراگیر و جهانی هستند، در اصل محصول تجربه خاص جوامع غربیاند و تعمیمپذیر نیستند؛ علم مدرن مجموعهای از گزارههای قابل اتکای تجربی نیست، بلکه بخشی از ابزار پیچیده نظام قدرت و سلطه در دوران مدرن است. در واقع، براساس این دیدگاه، همانطور که دین و فرهنگ در غرب میتوانند توجیهکننده نظام سلطه در جامعه باشند، پارادایم علمیـتجربی نیز چنین نقشی ایفا میکند. بنابراین، راه رهایی از معضلات جامعه (ازجمله معضلاتِ زنان) تبعیت از سرمشق توجیهگر اول نیست، بلکه افشاگری و انتقاد از موقعیت نظام سلطه در دوران مدرن است.
بند ناف موج جدید ادبیات فمینیستی، که از ۱۹۶۰ به بعد در اروپا و امریکا اوج گرفته، بیشتر به سرمشق دوم وصل بوده، و با این اشکال همراه بوده است که در مسیر نقدِ خود بر نظام سلطه در جامعه غربی (یعنی دولت استعمارگر، اقتصاد کاپیتالیستی، رسانههای تودهگر و خانواده مردسالار)،
کمتر به ابعاد مدنی و واقعاً موجودِ تجربه جوامع غربی (مثل سازوکارهای دموکراتیک، اقتصاد رقابتی و کارآمد، عرصه عمومی نقد و بررسی، خانواده مدنی و بررسی معضلات جامعه از طریق اتخاذ روش علمی) توجه کرده و حتی میتوان گفت آنها را به حاشیه بُرده است. از آنجا که ادبیات فمینیستی در ایران بیشتر از طریق ترجمه متون فرنگی گسترش یافته،
طبیعتاً در میان فمینیستهای ایرانی نیز با غفلت از توجه به خانواده مدنی و نقش آن در رهایی از معضلاتِ پیش روی جامعه و زنان مواجهیم. فمینیستها در نقدِ وضعیت تبعیضآمیز زنان، خانواده مردسالار را مورد نقد قرار میدهند و چنان سرگرم این موضوع میشوند که از تأکید بر بدیلِ خانواده مردسالار، یعنی خانواده مدنی، غفلت میکنند.