به راستی جنرال نمیدانست که این تنها اعمال اوست که بدرد آخرت میخورد! نه خاک شدن جسدش در کنار مزار امام غریب؟ مگر طبق همان باور قُح و خدشه ناپذیر مذهبی، بارها از ملاها نشنیده بود که ملائیک نقاله، وظیفه دارند، جسد محبان اهلبیت(ع) را به کنار حرم آنها انتقال دهند؟ مگر نمیدانست که قبر وی علاوه بر اینکه بزرگترین سند افتخار پاکستان و مردم هزاره میتوانست باشد، به زیارتگاه خاص و عام نیز مبدل میشد! بگونه ای که تمام مردم کشورش و نسل اندر نسل هزاره ها، مزارش را زیارتگاه قرار داده و هنگام ورود به کویته بر خود فرض میدانستند، که سر قبر جنرال حاضر گردیده و دعا و فاتحه نثار روح اش بکنند!؟
به راستی او و بازماندگانش نمیدانستند که انتقال جسد از پاکستان به کشور دیگر، نوعی توهین سخت و سوزان به هویت و حیثیت کشور پاکستان بوده، که ممکن است عواقب بس ویرانگر و نابودکننده برای قوم جنرال داشته باشد!؟ مگر نمیدانستند که انتقال جسد به کشور دیگر، میتواند آینده تمام قوم هزاره را به تاریکی فرو برد؟ براستی اگر امروز جسد جنرال، همچنان زینت بخش هزاره قبرستان کویته بود، آیا هیچ گروه و دسته ای به خود جرأت میداد که به سوی هزاره ها نظر چپ داشته باشد!؟ با وجود مزار قهرمان ملی پاکستان(جنرال موسی هزاره)، آیا فوج به خود اجازه میداد که از حمایت هزاره ها دست برداشته و تنها نقش تماشاچی در وقایع خونین سالهای اخیر را، داشته باشد؟
انتقال جسد جنرال، چنان پیآمدهای نابودگری را، برای هزاره های پاکستان بدنبال داشت که اثرات ناگوار، سخت و سوزنده ای آن تا کنون همچنان ادامه دارد! این عمل، همچون زلزله ای ویرانگری حیات سیاسی- اجتماعی هزاره ها را، لرزانده، به شدت متأثر ساخت! به گونه ای که تمام افتخارات خود وی و نیز جانفشانی های هزاره ها در مسیر دفاع از پاکستان، کم اثر نموده و آینده تنگ و تاریکی را برای ایشان رقم زد!؟ زلزله ای ویرانگری که، پس لرزه های خونین و تکان دهنده ای آن تا کنون ادامه دارد!؟
پس از شش جولای 1985 انتقال جسد جنرال از پاکستان، بدترین ضربه ای بود که بر رابطه سنتی فوج و هزاره ها، فرود آمد! سران فوج و سردمداران سیاسی پاکستان، از مردم هزاره کاملاً ناامید شدند و تقریباً بر «ایجنت[4]» بودن هزاره ها که میان عوام شایع بود، صحه گذاشتند!؟ از این پس رابطه سنتی هزاره ها با فوج پاکستان تقریباً از هم گسست! استخدام هزاره ها در فوج محدود شد!
گرچه چنین وصیتی از جانب جنرال موسی خان، حاکی از همان باورهای سنتی افراطی مذهبی و حق ایشان بوده و نهایت اخلاص جنرال، به اهلبیت(ع) را نشان میداد؛ اما، این عمکرد، پیآمدهای منفی، ویرانگر و جبران ناپذیری را، برای گذشته پرافتخار وی و مردم هزاره پاکستان در پی داشت.
[1] – در طی این شورش، تنها هفتاد و پنج نفر از پلیس کشته شد!؟ این طغیان گری تا جای ادامه یافت که فوج مجبور به مداخله گردیده و بدین ترتیب برای نخستین بار حامی سنتی هزاره ها در برابر هزاره ها قرار گرفت و ناچار برای مهار این غائله به استفاده از زور شد.