وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

همه چیز درباره ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد

همه چیز درباره ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد

همه چیز درباره ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد

 

مفهوم و معنی ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد را می‌توانید در این مطلب همراه با ریشه و داستان آن بخوانید. همچنین احادیثی که مفهومی شبیه به مفهوم ضرب المثل زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد را خواهید خواند.

 

*ابتدا درباره معنی این ضرب المثل بدانیم:

این ضرب المثل یعنی اگر مراقب صحبت‌هایی که می‌کنیم نباشیم و حرف‌های ناخوشایند و تند بگوییم یا در مواقعی که باید ساکت باشیم حرف‌های خطرناک بزنیم (یا حقیقت‌های تلخ را بازگو کنیم)، جان خودمان را به خطر انداخته ایم.

 

باید در سخن گفتن احتیاط کرد. خوش زبان بود و جایی که لازم است سکوت کرد. کاربرد این ضرب المثل درباره اشخاصی به كار می‌رود كه مراقب حرف و کلام خود نیستند و باعث دردسر دادن به خودشان می‌شوند.

* زبان در این عبارت، مجاز از سخنانی است که از زبان جاری می‌شود.*

 

*حکایت و داستان زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد

در حکایت های دور آمده است در یکی از شب های سال، دزدی برای به دست آوردن چیزی، در همه جای شهر پرسه می‌زد و همینطور که نگاهش را برای به دست آوردن چیز با ارزشی تیز کرده بود ناگهان چشمش به ابریشم بافی افتاد که مشغول دوخت یک پارچه ارزشمند بود.

 

ابریشم باف بسیار با مهارت بود و همه نقش‌های زیبا و هنری را در طرح خود به کار می‌برد. دزد با دیدن این صحنه ها با خود گفت: نباید این فرصت را از دست بدهم باید منتظر بمانم تا ابریشم باف از کار خود خسته شود و به خواب برود آن وقت ابریشمش را بدزدم.

 

مرد دزد با هزار حیله و نیرنگ وارد کارگاه ابریشم باف شد و نگاه خود را بر روی هنر ابریشم باف گره زده بود.شنید که ابریشم باف زیر لب با خود زمزمه می‌کرد: ای زبان! از تو پناه می‌خواهم و یاری می‌طلبم که دست از سر من برداری و سر من را در تن نگهداری!

 

وقتی که کار بافت پارچه ابریشمی تمام شد مرد ابریشم باف آن را داخل دستمال زیبایی پیچید و با خود به خانه برد تا صبح زود آن را به وزیر هدیه بدهد. دزد نیز صبح زود بیدار شد و به دنبال مرد صنعتکار راه افتاد.

 

مرد ابریشم باف برای اهدای هدیه خود به بارگاه وزیر رفت و پارچه را تقدیم وزیر کرد. حاضرین از زیبایی هنری ابریشم و کار دست ابریشم باف به حیرت افتادند. سپس وزیر پرسید ای انسان لایق، تو که بر این جامه نهایت زحمت را کشیده ای بگو که چه استفاده و کاربردی می‌توان برای این پارچه در نظر گرفت؟

 

مرد در جواب گفت: دستور بدهید تا زمان مردنتان این پارچه را نگه دارند، تا آن روز این پارچه زیبا را به بالای تابوت شما وصل کنند.

 

وزیر از این سخن مرد ناراحت و عصبانی شد و دستور داد تا پارچه را آتش بزنند و مرد را به زندان بیندازند و زبانش را نیز از حلقومش بیرون بکشند.

 

در همین هنگام، دزد که مرد ابریشم باف را تعقیب کرده بود و در بارگاه وزیر حضور داشت، از این دستور وزیر خنده اش گرفت.این خنده از چشم وزیر دور نماند. پس پیش مرد دزد آمد و علت خنده را پرس و جو کرد.

 

دزد گفت: اگر قول بدهی مجازاتم نکنی داستان را برایت تعریف می‌کنم. وزیر به مرد اطمینان داد که با او کاری نخواهد داشت.پس مرد دزد جریان را برای وزیر تعریف کرد. وزیر وقتی این ماجرا را شنید به اطرافیانش گفت: خیاط بیچاره گناهی نکرده است. اما تندی زبانش باعث شد با او چنین برخوردی کنم.

 

سپس فرمان داد تا او را از زندان بیرون بیاورند و به او بگویند که از این به بعد مراقب حرف زدنش باشد.و در آخر گفت: کسی که به حرف‌هایی که از دهانش خارج می‌شود کنترل و اعتمادی ندارد برایش بهتر است که ساکت و کم حرف بماند. و گر نه: زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.

*در ادامه احادیثی در مورد زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد را مطالعه کنید…

-حدیث از پیامبر (ص):

«نجاة المؤمن فی حفظ اللّسان»: نجات و رستگاری انسان با ایمان در کنترل زبان است.

-حدیث از امام علی (ع):

«اَللِّسانُ سَبُعٌ إِن خُلِّىَ عَنهُ عَقَرَ»: زبان درنده اى است که اگر رها شود، گاز مى گیرد.

-حدیث از امام باقر (ع):

«إنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ کلِّ خَیرٍ وَ شَرٍّ فَینبَغى لِلمُؤمِنِ أَن یختِمَ عَلى لِسانِهِ کما یختِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ»: به راستى که این زبان کلید همه خوبیها و بدیهاست. پس سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مُهر زند، همان گونه که بر (کیسه) طلا و نقره خود مُهر مى‌زند.