مادر سپیده و سالار بعد از تعقیب همسرش متوجه ازدواج دوم وی شده و تصمیم به انتقام جویی از شوهرش که بمدت 15 سال با هم زندگی کرده بودند برآمد و بعد بر روی وی اسید پاشید.
اما اکنون بعد از 16 سال زندگی از پشت میلههای زندان از خوشیها و دردها و ناکامیهای زندگی خود میگوید.
پاسخی به یک نامه و تحلیلی از یک ماجرا
نامهای که به دستم رسیده:
۲۴ ساله بودم که پس از استخدام در یک شرکت معتبر با بهروز ازدواج کردم. درآمد خوبی هم داشتم. شوهرم آن موقع سرباز بود. آن روزها میگفت آرزو دارد بتواند یک کار معمولی پیدا کند و خانهای کوچک هم اجاره کند تا برای تأمین خرج و مخارج زندگی چشمش به حقوق من نباشد. میگفت: «نمیخواهم پدرت فکر کند من آدم نالایقی هستم. بنابراین میخواهم به او ثابت کنم که میتوانم دخترش را به خوشبختی برسانم.»
دختر بزرگ خانواده بودم. تنها برادرم هنوز در دبیرستان درس میخواند. پدرم همیشه میگفت: «دختر فهمیده و باگذشتی هستی.» به همین خاطر مرا تکیه گاه و سنگ صبور خانواده میدانست و آرزویش عاقبت به خیریام بود. اما هنوز هم بعد از گذشت این همه سال نمیدانم چرا به چنین سرنوشتی دچار شدم مراسم عروسی من و بهروز بعد از یک دوره نامزدی یک ساله برگزار شد.
روزها پشت هم می گذشت. در دومین سالگرد ازدواجمان صاحب فرزند شدیم. خداوند دختری زیبا و باهوش به ما هدیه کرد که نامش را «سپیده» گذاشتیم. حضورش گرمابخش زندگی و آشیانهمان بود. مرخصیهای چند ماه اول پس از بارداری به سرعت گذشت و من مجبور شدم دوباره سرکارم برگردم.
این گونه بود که من در خانه ماندم تا وظیفه همسرداری و مادری را به بهترین شکل انجام دهم. سه سال از تولد سپیده گذشته بود که باز هم باردار شدم. با به دنیا آمدن سالار، خوشبختیمان تکمیل شد. وضع کار بهروز هر روز بهتر از قبل میشد. خداوند برکت فراوانی نصیب زندگی ما کرده بود و من دیگر هیچ آرزویی غیر از خوشبختی فرزندانم نداشتم. ۱۵ سال از زندگی مشترکمان میگذشت.
بالاخره تصمیم گرفتم کاری کنم تا از این شک و دودلی خارج شوم. یک شب که بهروز به بهانه مسافرت به شهرستان، از من و بچهها خداحافظی کرد تا به قول خودش به فرودگاه برود، مخفیانه او را تعقیب کردم حس بدی داشتم. میترسیدم. چند بار بین راه تصمیم گرفتم به خانه برگردم و با توهمات نابجا زندگیام را خراب نکنم اما انگار نیروی قویتری مرا به دنبال او می کشاند و…
او میکشاند و میگفت: از خواب غفلت بیدار شو، زندگیات در حال تباه شدن است. در همین افکار غوطهور بودم که متوجه شدم بهروز حرکتش را از فرودگاه به سوی شمال شهر تغییر داده است. تعقیبش کردم چند دقیقه بعد مقابل خانهای شیک در یکی ازخیابانهای شمال شهر ایستاد. با کلیدی که از جیبش درآورد در خانه را باز کرد. از شدت هیجان و ناراحتی و شاید هم کنجکاوی، تمام بدنم میلرزید. پاهایم سست شده بود. اول فکر کردم دنبالش بروم و وارد خانه شوم اما صبر کردم یک ساعت همانجا ایستادم خبری از بهروز نشد با تلفن همراهش تماس گرفتم. پرسیدم: کجا هستی با وقاحت تمام گفت: بندرعباس!
از شدت عصبانیت داشتم منفجر میشدم اما هر طور بود خودم را کنترل کردم و حرفی نزدم. بیدرنگ به خانه برگشتم. آن شب بدترین شب زندگیام بود. هیچ وقت فکر نمیکردم نتیجه اعتماد بیش از حدم این باشد. نمیدانستم در آن خانه چه خبر است و چه گذشته اما همین قدر که شوهرم به من دروغ گفته بود گناهی نابخشودنی بود. عصر روز بعد بهروز به خانه برگشت. مثل همیشه از خستگی و کار زیاد مینالید.
زنگ طبقه سوم را که زدم، زنی جواب داد. گفتم: منزل آقای …
گفت: بله، ولی الآن تشریف ندارند.
سرم گیج رفت. به سختی خودم را نگه داشتم و به دیوار تکیه کردم. زن از پلهها پائین آمد و در را باز کرد. نگاهم که به صورتش افتاد، از حال رفتم. چند دقیقه بعد درحالی به هوش آمدم که زن جوان لیوان آب قند در دست داشت. تقریباً هم سن و سال خودم بود، پسربچه کوچکی هم کنارش ایستاده بود و او را مامان صدا میزد. همان روز فهمیدم این زن همسر دوم شوهرم است. او چهار سال قبل شوهرش را از دست داده بود و از یک سال قبل به عقد موقت بهروز درآمده بود.
چند ماه است که بچههایم را ندیدهام. برایم پیغام فرستادهاند که من زندگی شان را تباه کردهام. دخترم گفته: وقتی بابا ما را رها کرد و زنی بیگانه را به ما ترجیح داد، هنوز دلخوش بودیم که مادری مهربان و دلسوز داریم، تکیهگاهی که میتواند جای خالی پدر را برایمان پر کند، اما حالاکه تو هم پشت میلههای زندان در انتظار سرنوشت نامعلومی نشستهای، به چه کسی امیدوار باشیم. در این دنیای مهربان تنها و بیپناه ماندهایم. ای کاش مادر، ای کاش قبل از این اقدام عجولانه برای یک لحظه به آینده ما و خودت هم فکری میکردی، همین!
تحلیلی بر این ماجرا
خیانت به همسر، یکی از آسیبهای دردناک زندگی است. روانشناسان آسیب دردناک (تروما) را رویداد منفی بزرگی میدانند که باورهای اساسی انسان را درباره جهان و افرادی خاص ویران میکند و بر افکار، احساسات و رفتار او به شدت اثر میگذارد.
متاسفانه، در سالهای اخیر، به گواهی گزارشهای مراجع قضایی، روانشناسان و مشاوران امور خانواده، پدیده زشت خیانت به همسر افزایش یافته است. با این حال ما در ایران برخلاف کشورهای دیگر آمار شفاف و درستی از آسیبهای اجتماعی و از جمله این مشکل، علل و پیامدهای آن نداریم. نویسندگان کتاب «بازسازی پس از خیانت» (2007، انتشارات گیلفورد) مینویسند: «در آمریکا حدود 20 درصد مردان و 10 درصد زنان در بخشی از دوران زندگی زناشویی خود، با فردی غیر از هسمرشان رابطه جنسی برقرار میکنند و 45 درصد مردان و 25 درصد زنان از طریق سرمایهگذاری عاطفی با دیگران به همسران خود خیانت میورزند.»
اگر خدای ناکرده شما جزو قربانیان، یعنی افراد خیانت دیده باشید به طور معمول واکنشهای شناختی، عاطفی و رفتاری زیر را بروز میدهید:
واکنشهای شناختی
اعتماد قبلی خود را نسب به همسرتان زیر سوال میبرید، برای مثال دیگر او را حمایتکننده و مورد اعتماد خود نمیبینید.
باورهایتان درباره روابط با او به عنوان منبع حمایت، شادی و رضایت فرو میپاشد.
دید بسیار منفی و نادرستی نسبت به همسرتان پیدا میکنید. میاندیشید که او به عمد میخواسته به شما ضربه شدیدی وارد سازد.
در مورد آینده زندگی خود دچار تردید جدی میشوید.
به نظرتان میرسد که توان مهار و اثرگذاری بر آنچه را که بین شما و همسرتان روی داده است ندارید.
واکنشهای عاطفی
دچار هیجانهای شدید و ناخوشایندی مانند خشم، اضطراب و افسردگی میشوید.
احساس حماقت، گناه و شرمندگی میکنید.
اطمینان خاطر خود را درباره ارزشمندی و جذابیتتان از دست میدهید.
ناامن و آسیب پذیر میشوید.
احساسهایتان در هر روز و حتی در هر ساعت به صورت پیشبینی ناپذیری تغییر میکند.
با مرور خاطرات گذشته و یادآوری تصویرهایی از خیانت همسر در اندوهی عمیق فرو میروید.
واکنشهای رفتاری
طوری رفتار میکنید که انگار گیج و سرگردان هستید و هیچ هدف و برنامهای ندارید.
دچار انزوای عاطفی و فیزیکی میشوید. مدتها سکوت اختیار میکنید و از مردم کناره میگیرید.
مرتب در پی توضیحی برای رفتار همسرتان هستید. برای مثال بارها و بارها از او میپرسید: «چطور توانستی این کار را بکنی؟»
به فکر انتقام میافتید. به صورت کلامی و جسمی به او صدمه میزنید، وسایلش را خراب میکنید و آبروی او را پیش دوستان و آشنایانش میبرید.
برای اطمینان دادن دوباره به خود، به ظاهرتان میرسید. فراوانی و سطح تماس جنسی با همسرتان را افزایش میدهید تا جلو گلایهها و بهانههای او را در این باره بگیرید.
درباره عوامل و زمینههای بیوفایی به همسر، مطالعات و بررسیهای فراوانی صورت گرفته است که ما در دو شماره از «سپیده دانایی» به صورت پرونده ویژه به آن پرداختهایم. در اینجا به ضرورت حادثهای که شرح آن را خواندید نگاهی گذرا به واکنشهای رفتاری قربانیان این رویداد میکنیم.
رفتارهای انسان زمانی سالم، مثبت و سازنده است که با راهنمایی «عقل» صورت گیرد. عقل، پیامبر باطنی و حجت نورآفرین و روشنگر خداوند است عقل برخلاف احساس، انسان را به جای پیروی از خواهش گذرای زمان حال، به مصلحت دیرپای آینده رهنمون میشود. خواهش گذرا میتواند لذت و هوس جسمی، عاطفی و جنسی باشد یا فرو نشاندن خشمی تند. مهمترین عامل بیچارگی و سقوط درماندگان دنیا و دوزخیان آخرت این است که هوای نفس را امیر و عقل راهگشا را اسیر میسازند.
– تو از این رابطه دزدکی چه بهرهای میبری که همسرت به طور رسمی و آشکار به تو آنها را نمیبخشد؟
– چه توجیه شرعی برای کاری داری که به خاطر آن مجبور میشوی حقوق همسرت را پایمال کنی، او را برنجانی و در ازای یک امر حداکثر مباح، به دهها گناه بزرگ از قبیل دروغ، غیبت و گاه پرخاشگری، دشنام دادن، قسم یاد کردن و تهمت زدن آسوده شوی؟
– اگر روزی موضوع ارتباط تو با این زن یا به عبارتی خیانت تو به همسرت معلوم شد-که دیر یا زود میشود- ظرف بلورین اعتمادی را که شکسته است چگونه بازسازی میکنی؟
– فرزندانت که در بحران خشم، افسردگی مادر و تحقیر و طرد تو قرار میگیرند چه سرنوشتی پیدا میکنند؟
– به دوستان و آشنایانت چگونه مسئله را توجیه میکنی؟
تشنه، ای بس که به آغوش گنه رفتی و باز آمدی تشنهتر از روز نخستین به کنار؛
همسرت، ناله برآورد که: «ای اف به تو شوی»!
دلبرت چهره برافروخت که: «ای تف به تو یار!»
میبینیم اگر بهروز و بهروزها در گوشهای تنها مینشستند و کمتر از یک ساعت به این پرسشها میاندیشیدند میتوانستند خود را از سقوط در منجلاب هوس و رسوایی دور سازند.
قربانی حادثه خیانت نیز باید به هشدارهای خرد راهگشای خود توجه کند. به ذهن او میآید که:
– طلاق بگیرم
– خودکشی کنم
– آبرویش را ببرم
– من هم خیانت کنم
– از آن زن- دزد زندگی و بچههایم- انتقام بگیرم
– به همسرم آسیب جدی برسانم.
این کارها نیز از روی هوای نفس است زیرا هیچ کدام از آنها مورد پسند عقل دوراندیش نیست. هیجانهای تند اجازه نمیدهند که به آینده خود، فرزندان و خانواده توجه شود. از امام حسن مجتبی (ع) پرسیدند: «عقل چیست؟» حضرت فرمود: «غصهها را جرعه جرعه نوشیدن و منتظر فرصت مناسب بودن» (میزان الحکمه ص 3880)
خیانت به همسر هر چند آسیبی دردناک است که باورهای انسان را درباره جهان و همسر ویران میسازد و بر افکار، احساسات و رفتار به شدت اثر میگذارد اما میتوان با راهنمایی خواستن از مشاوری خردمند، آگاه، رازدار و پارسا راهحلی مثبت و سازنده برای بازسازی زندگی آسیب دیده پیدا کرد.