مطلب دیگرى كه باید به آن توجّه داشت این است كه دو گونه عقل داریم: عقل نظرى و عقل عملى. انسان با عقل نظرى مىفهمد و با عقل عملى كار انجام مىدهد. یقین، جزم، ظن و گمان، وهم، خیال و مانند آن جزو شؤون عقل نظرى است؛ امّا نیّت، عزم، اخلاص و اراده، محبت، تولى، تبرّى، تقوى و عدل و مانند آن جزو عقل عملى است و همین عقل عملى هم معیار فضیلت در انسان است. عقل نظرى معیار اعلمیت انسان و عقل عملى معیار كرامت و افضلیت انسان است. (اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ اَتْقیكُمْ)4 و اینكه در روایت آمده است كه »عقول النساء فى جمالهن و…« اشاره به عقل نظرى است نه عقل عملى. یعنى اگر بین مرد و زن تفاوتى از نظر عقلى باشد در مورد عقل نظرى یا ابزارى است نه عقل عملى.
عقل نظرى، عقلى است كه انسان با او بتواند علوم حوزوى و دانشگاهى را فراهم كند تا چرخ دنیا بچرخد و این هم معیار فضیلت انسان (مردها) نیست. بلكه معیار فضیلت انسان، عقلى عملى است كه در تعریف آن آمده است »عُبِدُ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الجَنان«
انسان بوسیله آن خدا را عبادت مىكند و بهشت را كسب مىنماید و به مقام قرب مىرسد و این عقل هم در مرد و زن تفاوتى ندارد. بنابراین اگر كسى خواست بین زن و مرد داورى كند نباید عقل به معناى علم مصطلح را معیار قرار دهد (یعنى عقل نظرى را) بلكه باید عقل عملى را كه وسیله قرب انسان و معیار فضیلت است معیار قرار دهد و در این صورت است كه جمال مرد و زن هر دو در عقلى است كه »عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان« و در اینصورت، هم »جمال الرجال فى عقولهم« و هم »جمال النساء فى عقولهنّ« مىباشد.
2 ـ گاهى گفته مىشود كه عقل مرد بیش از عقل زن است و تجارب گذشته و حال نیز مؤید این مطلب مىباشد آیا چنین گفتهاى صحیح است؟
این موضوع را مرحوم علامه طباطبایى1 در تفسیر شریف المیزان آورده و مشخص فرمودهاند، آن عقلى كه در مرد بیش از زن است یك فضیلت زائده است نه معیار فضل و تا حدى نیز در پاسخ به سؤال اول مطرح گردید.
توضیح مطلب اینكه عدهّاى گفتهاند عقل در اسلام معیار كمال انسانى است یعنى هر كس كه عاقلتر است به كمال انسانى نزدیكتر و نزد خدا مقربتر است، و هر كه از عقل دورتر است از كمال انسانى كم بهرهتر و از مقام قرب الهى محرومتر است، بنابراین چون عقل در مرد بیش از زن است پس مردها بیش از زنها به خدا نزدیكتر هستند. در صورتى كه این استدلال تمام نیست بلكه مغالطهاى است كه در اثر اشتراك لفظ رُخ مىدهد.
چون عقل به صورت اشتراك لفظى بر معانى گوناگون اطلاق مىشود، لذا باید اوّلاً، روشن شود كدام عقل معیار كمال انسانى و قرب الهى است و ثانیاً در كدام عقل، زن و مرد با یكدیگر اختلاف و تفاوت دارند؟
منشأ مغالطه آن است كه گرچه گفته مىشود كه زن و مرد در عقل تفاوت دارند، و عقل معیار قرب الى اللّه است، و هر كه عقلش بیشتر باشد به خدا نزدیكتر است، امّا عقلى كه در مقدمه دوم ذكر مىشود، غیر از عقلى است كه در مقدمه اولى آمده است، به عبارت دیگر عقلى كه در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلى است كه مایه تقرب الى اللّه است.
اگر دو معناى عقل از هم جدا بشود، و دو مقدمه را با حفظ یك حد وسط كنار هم ذكر كنیم، مىبینیم كه هرگز نمىتوان قیاسى ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود، زیرا عقلى كه در زن و مرد متفاوت است عقل نظرى است كه در نحوه مدیریت، در مسائل سیاسى، اقتصادى، علمى، تجربى، ریاضى و مانند آن دخیل است. و بر فرض هم كه ثابت بشود دراین گونه از علوم و مسائل اجرایى، عقل مرد بیش از عقل زن است – كه اثبات این مطلب نیز كار آسانى نیست – ولى این سؤال وجود خواهد داشت: آیا آن عقلى كه مایه تقرب الى اللّه است همین عقلى است كه بین زن و مرد مورد تمایز مىباشد؟ آیا مىتوان گفت هر كس مسائل فیزیك، ریاضى، طب، طبیعى و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزدیكتر است؟ آیا این عقل مایه تقرب است یا عقلى كه »عبد به الرّحمان و اكتسب به الجنان« مىباشد مایه تقرب است؟
چه بسا ممكن است مردى در علوم اجرایى بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال كردن غرایز خویش را نداشته باشد. همه مذهبهاى باطلى كه در برابر انبیا صف بستند به وسیله مردها جعل شد. اكثر متنبّىها كه در برابر انبیا به مبارزه مذهبى برخاستند، مرد بودند. قرآن كریم در مورد كسانى كه نظیر فرعون مذهبهاى جعلى آوردند مىفرماید: (یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَومَ الْقِیامَةِ)10 آنان كه پیشاپیش دیگران به جهنّم رفته و مىروند آیا مردند یا زن؟
بنابراین، اگر كسى در مسائل علمى یا سیاسى و اجرایى فكر برتر داشت این نشانه تقرب الى اللّه نیست، بلكه یك فضیلت زاید است، زیرا: »ذاكَ عِلْمٌ لایَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ«11 علمى است كه ندانستنش زیان نمىرساند.
اگر كسى ادّعا كند كه عقل مرد در جنبه »یعبد به الرحمان و یكتسب به الجنان« قوىتر از زن است، هر گز اثبات آن مقدور نیست، چرا كه نه تجربه آن را نشان مىدهد و نه برهان آن را تأیید مىكند. (ص 252 249 )
مضافاً اینكه همه كمالات به اندیشههاى نظرى وابسته نیست. زیرا كه گاهى انسان خوب مىفهمد امّا فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشى محكم كارند به نام مرد، و بعضى ظریف كارند به نام زن، اسماء الهى هم دو صنف است و كمالات نیز از دو راه نصیب انسان مىشود. بعضى از كمالات بر اساس جنگ و قوام و قیام و مبارزه و ستم ستیزى و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضى مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر یكى از این دو صنف در خشونت و اندیشه قوى ترند، دلیلى بر آن نیست كه در بخشهاى مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صمیمیت و رقّت نیز قوىتر باشند.
ذات اقدس اله، عالم را بر محور محبت اداره مىكند و بسیارى از آیات قرآن درس محبت مىدهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درك مىكند. اگرچه راه قهر را ممكن است مرد بهتر از زن درك كند. (ص 222 – 217)
3 ـ آیا این گفته حضرت على در بیان وهن عقول زنان است كه فرمودند: »ایّاك و مشورة النساء فانَّ رأیهنّ الى اَفنٍ و عزمهنّ الى وهن« بپرهیز از مشورت با زنان، كه رأى آنان ناقص و تصمیم آنان سست است. وكلاً چنین مسئلهاى شامل حال تمام زنان اعم از تحصیل كرده و تحصیل نكرده است؟!
چنین تعبیر هایى به لحاظ غلبه خارجى موضوع در زمان بیان آن است. یعنى در آن زمان این صنف گرانقدر (یعنى زنان) از تعلیم و تربیت صحیح محروم بودهاند در صورتى كه اگر شرایط درست براى فراگیرى آنها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود اگر غلبه بر عكس نشود لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشأء نكوهش گردد. یعنى اگر زنان در پرتو تعلیم صحیح و تربیت وزین پرورش یابند و چون مردان بیاندیشند و چون رجال تعقّل و تدبّر داشته باشند تمایزى از این جهت با مردها ندارند و اگر گاهى تفاوت یافت شد، همانند تفاوتى است كه در این مورد بین خود مردهإ؛ّّعة نیز مشهود است.
مثلاً اگر زنان مستعد به حوزهها و دانشگاههاى علمى راه یابند و همانند مردان به فراگیرى علوم بپردازند و در دروس مشترك آگاهى كامل یابند دیگر نمىتوان گفت روایاتى كه در نكوهش زنان آمده و احادیثى كه در پرهیز از مشورت با آنها وارد شده و ادالهاى كه در نارسایى عقول آنان رسیده اطلاق دارد و هیچگونه استثنایى نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد بلكه قطعاً این گونه زنان، مستثنى خواهند بود و در این زمینه تمایزى با مردها ندارند.