نباید کسی بفهمد !
دست و دلِ این خستهی خراب ،
از خوابِ زندگی میلرزد .
باید تظاهر کنم حالم خوب است ؛
راحتام ،
راضیام ،
رها…
راهی نیست .
مجبورم …!
بنده طالع خویشم
که دَر این قَحط وَفا
عشق آن لولی سَرمست
خریدار من است…
دوستت دارم ولی
میترسم عنوانش کنم
قصد دارم تا ابد
چون راز پنهانش کنم
نذر کردم گر گذر
از کوچه قلبم کنی
رد پایت را ببوسم
جان به قربانش کنم
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق ٬ مرا خوب ترینم ! کافیست
محمد_علی_بهمنی
دستتو ول میکنم اگه میتونی برو
ی قدم تجربه کن بی من این آینده رو
بعد من هر کی بیاد من ازش عاشقترم
بعد من هر کی بیاد من ازت نمیگذرم
با دلم قهر نکن بی تو دلم می گیرد
“هستی” ام،بی تو همه هستی من می میرد
با دلم قهر نکن هرچه که خواهی آن کن
تو بزن بشکن و این سینه تو بی سامان کن
با دلم قهر نکن قهر تو عالم سوز است
بی تو حال دل من تلخ تر از دیروز است
با دلم قهر نکن من به تو عادت دارم
به خدا من به تو از پیش ارادت دارم
آســــوده خفته ای و مرا بغض ابری ام
امشــــب به سوزِ آخرِ آذر کشیده است
چندین شب است رفته ای و در نبود تو
پاییز به رختخواب من سرکشیده است…!
تو فقط
چشمانت را ببند
گفته ام
زمان را نگه دارند
وقتی
میبوسمت . . .
دوست ترت دارم،
از هر چه دوست!
ای تو به من، از خود من، خویش تر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از، بیشتر از، بیشتر
از لبت یک بوسه ? میخواهم تو آن را رد نکن
فکر یک آغوش گرمم دست ها را سد نکن
میگذارم سر به روی شانه ات ای عشق من
پس تو هم اینقدر با احساس من بد تا نکن
مطالب مرتبط:
پر احساس ترین شعرها و متن های عاشقانه