مرا تنها گذار
مرا با رنج بودن تنها گذار
مگذار خواب وجودم را پرپر کنم .
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بر دارم
و به دامن بی تار و پود رؤیا ها بیاویزم .
سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند
طلسم شکسته ی خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشمم آویخته .
او را بگو
تپش جهنمی مست !
او را بگو : نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام .
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم .
جهنم سر گردان !
مرا تنها گذار .
از: سهراب سپهری است این شعر