وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

شش عادت منفی رفتاری و راه های مقابله با آنها

شش عادت منفی رفتاری و راه های مقابله با آنها
برخی افراد در ابراز خواسته های خویش و یا در پاسخ دادن به انتظارات دیگران، با مشکل مواجه اند که علت آن، وجود الگوهای منفی ست که به شکل عادت در آمده است؛ در این مقاله، به 6 عادت منفی رفتاری و راه های مقابله با آن ها پرداخته ایم:

1) بی فکر بودن
همه ی افراد، دوست، شغل، شریک زندگی و … برای خود پیدا می کنند و هرگز قصدشان این نیست که روابط شان به شکست بینجامد. با وجود این، برای برخی چنین اتفاقی می افتد؛ تنها به این دلیل که به نیازهای عاطفی دیگران توجه کافی نمی کنند. آنان از روی بدذاتی، بی فکر نیستند، بلکه آن چنان غرق مشکلات و نگرانی های خویش اند که نیازهای افراد پیرامون خود را نمی بینند.

از طرف دیگر، با فکر بودن و توجه کردن، به تشکیل روابط رضایت بخش و پایدار می انجامد. وقتی شما توجه می کنید، خواسته های دیگران را می بینید و به آن ها پاسخ می دهید، در حقیقت توجه تان را از نگرانی های خود، به نگرانی های دیگران معطوف می سازید. با انجام چنین کاری، یاد می گیرید آن چه را دیگران احساس می کنند، بفهمید و بتوانید همان عواطف را در همان زمان احساس کنید. در آن لحظه، می توانید با آن شخص باشید و روی آگاهی ها و تجارب مشترک، متمرکز شوید.
در خلال چنین تجاربی، تمرکز آن چنان قوی و شدید است که دیگر جایی برای اندیشیدن به چیزهای بی ربط یا نگرانی، باقی نمی گذارد. خودهوشیاری، محو می شود و حس زمان، دگرگون می گردد. فعالیتی که چنین تجاربی را به وجود می آورد، آن چنان رضایت بخش است که مردم مایل اند به خاطر خودشان دست به آن بزنند، بدون توجه به این که چه چیزی از آن عایدشان می شود.
می توان در جست و جوی فرصت هایی برای حفظ رابطه با دیگران برآمد و به گردآوری لحظات عاطفی پرداخت. انجام چنین عملی، به ما نقش فعالی در رشد و توسعه ی پایدار روابط می بخشد.

2) تند و خشن شروع کردن
آیا تا به حال گفت و گویی داشته اید که دل تان بخواهد مانند نوار، دوباره آن را تکرار کنید؟
شما دوست دارید با کسی رابطه ای ایجاد کنید، پس برای آن، خواسته ای را مطرح می نمایید اما از آن جا که شکل ابراز خواسته ی شما با روشی منفی، سرزنش کننده یا انتقادی آغاز می گردد، درست عکس آن چه را خواهانید، به دست می آورید و در نتیجه، آن فرد را از خود دورتر می سازید.

3) به کار بردن انتقادهای زیان آور به جای گله های سازنده
هر وقت مردم، پیرامون فعالیت ها و هدف های مشترکی گرد هم جمع می شوند، درگیری، چاره ناپذیر است. این که شما چگونه وضع خودتان را در درگیری بیان می کنید، در توانایی تان در برقراری رابطه با دیگران، تفاوت چشم گیری به وجود می آورد.

قانون اساسی این است: هر وقت لازم است، گله کنید اما انتقاد نکنید. گله روی مسأله ی خاصی تمرکز دارد و رفتار شخص را نشانه می رود نه نقاط ضعف او را . از طرف دیگر، انتقاد کردن، بیش تر عمومی و داوری کننده است و اغلب شامل عباراتی مانند: « تو همیشه…» یا« تو هرگز…» می شود. انتقاد به منش طرف مقابل حمله می کند، اغلب برچسب های منفی می زند و نوعی سرزنش به حساب می آید. برای نمونه« شما گفتید بسته را تحویل خواهید داد اما ندادید.» این یک گله است.« شما فراموش کردید بسته را تحویل دهید؛ این، بی مسؤولیتی ست». این یک انتقاد است.
البته گاهی گفتن و شنیدن گله سخت است اما نتیجه ی سازنده ای دارد زیرا کمک می کند که مردم، یکدیگر را بشناسند و مسائل را حل کنند.

4) از کوره در رفتن
در روابط آشفته، بحث و جدل بر سر اختلاف، گاهی می تواند عواطف تند و تیزی را برانگیزد که به از« کوره در رفتن» بینجامد. به این معنا که آن چنان فشاری به ما وارد می سازد که از نظر جسمی و عاطفی درهم فرو می ریزیم و دیگر قادر نیستیم به روشنی فکر کنیم و یا در گفت و شنودی شرکت ورزیم که ثمری در پی داشته باشد.

نشانه های جسمی از کوره در رفتن، شامل ضربان تند قلب، دستان عرق آلود، تنفس بی نظم یا ناقص است. به جای تمرکز روی آن چه آن شخص می گوید، ذهن ما با افکار دفاعی مانند:« دیگه نمی تونم باهاش سر و کله بزنم.» یا « دیگه تحمل این همه را ندارم» دست و پنجه نرم می کند و احساس می کند قربانی بی گناهی ست.
زمانی که این حالت بر ذهن شما غالب می شود، گویی دیگر توان شنیدن اطلاعات جدید یا پذیرش نفوذ و اثری را ندارید. حتی ممکن است آن شخص عذرخواهی کند یا بکوشد شما را آرام سازد اما دیگر گوش تان چیزی را نمی شنود!
زمانی که به اصطلاح جوش می آورید، بهترین کار، این است که گفت و گو را قطع کنید و دست کم به مدت 20 دقیقه کار آرام کننده ی دیگری انجام دهید. 20 دقیقه به طور طبیعی، کم ترین زمانی ست که ما نیاز داریم تا از فشارهای روانی، بیرون بیاییم. ممکن است بخواهید مجله ای بخوانید، تلویزیون تماشا کنید یا برای دویدن، بیرون بروید و …
 
تمرکز روی این که به خشم آمدن، حق شما بود یا قربانی بی گناهی هستید، ضد آرامش است و فقط درماندگی شما را نگه می دارد. بسیاری از مردم در چنین اوقاتی، به مراقبه یا انجام تمرین های ورزشی آرام بخش می پردازند. 20 دقیقه که گذشت و احساس آرام تر شدن کردید، بازگردید و درباره ی مسأله، به بحث بپردازید یا آن را به وقت دیگری موکول نمایید.

5) عادت بد ذهن
هرکسی در موقعیتی خاص، احساس کج خلقی می کند اما وقتی کسی عادت بد ذهنی دارد، در تمام اوقات زندگی اش بداخلاق است. او مدام دنیا را زیر و رو می کند تا مدرکی بیابد و احساسات خود را توجیه نماید.
وقتی کسی گرفتار عادت بد ذهنی ست، اغلب سعی دارد موقعیت های ناقص را اصلاح کند و آشکارا خطاهای دیگران، او را نگران می سازد. در نتیجه ممکن است بیش تر از سهم اش با خواسته های دیگران درافتد و به روابطش صدمه و آسب بزند.

بیش تر افراد بداخلاق، می توانندبا گزینش هوشیارانه، به مسائل دنیا با شیوه ای متفاوت واکنش نشان داده و تغییر کنند. کلید حل معما، این است که به دقت به مردم و اشیاء بنگریم و به جای انتقاد کردن، به طور منظم دنبال موضوعاتی برای تحسین کردن باشیم. با انجام این عمل، حال و هوای جدیدی از ستایش و قدردانی در زندگی خودمان می آفرینیم و به جای غرق شدن در مرداب اشتباهات و خطاهای مردم، در جست و جوی دلایلی هستیم که بگوییم:« از شما متشکرم.»
برای دگرگون ساختن عادت بدِ ذهنی، باید تلاش هوشیارانه ای ورزید؛ به جای دنبال خطاهای مردم بودن، در جست و جوی یافتن توانایی و فرصت هایی برای تحسین آنان باشیم. عادت کردن به تحسین و قدردانی، تأثیری ژرف بر روابط ما به جای می گذارد. پژوهش ها نشان می دهد زوج هایی که به طور منظم از هم قدردانی به عمل می آورند، ازدواج های شادتر و استوارتری دارند و کودکانی که والدین شان به خاطر اشتباهات به پر و پای آنان نمی پیچند، هر وقت به مسأله ای برخورد می کنند، رو به پدر و مادرشان می آورند.
این اصل در همه ی انواع روابط صادق است. ابراز تحسین و قدردانی به طور منظم، حال و هوای عاطفی خانه، کارگاه ها و دوایر گوناگون فامیلی و دوستان را تغییر می دهد. مردم با دانستن این که می توانند در سختی و راحتی، روی حمایت یکدیگر حساب باز کنند، به هم نزدیک تر می شوند.

6) پرهیز از گفت و شنودی که به آن نیاز دارید
وقتی در روابطی، کارها غلط پیش می رود، مردم اغلب می پرسند:« حرف بدی زدم؟» ممکن است حرف بدی زده باشید اما بیش تر اوقات، این حرف نزدن است که به روابط شما صدمه و آسیب می رساند. بسیاری از بگومگوها، از مسائلی که نیاز به بحث دارند اما هرگز به بحث گذاشته نمی شوند، برمی خیزد؛ در نتیجه تنش و گیجی مربوط به آن، فورانی از نزاع ها و دعواها را ایجاد می کند و به دشمنی و حالت دفاعی به خود گرفتن می انجامد.

در هر رابطه ای که اختلاف زیادی وجود دارد، باید ببینیم چه مسائلی به بحث گذاشته نشده است. شاید یکی از دو نفر، خواسته هایش را تکرار می کند به این دلیل که مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. پیوسته بی توجه بودن به نیازها و خواسته های یکدیگر، اغلب به دشمنی( که نابودکننده ی پیوندهاست) می انجامد.
 
شاید شما هر دو از بحثی داغ می گریزید چون اعتقاد دارید حرف زدن درباره ی آن، بر مسائل خواهد افزود. مشکل این جاست که در حال حاضر، به شکلی دارید اختلاف و درگیری و ناراحتی را تجربه می کنید اما اگر درباره ی آن سخن بگویید، امکان فرو ریختن دیوار چینی که بین شماست و روز به روز هم بالاتر می رود، فراهم می شود.