شمسالعماره همان سریالی است كه سامان مقدم یك شب در میان روی آنتن میبرد. تصمیم گرفتیم تا به این عمارت بزرگ سری بزنیم و گزارشی از پشت صحنه آن برای شما تهیه كنیم. هماهنگیهای لازم را با آلاله هاشمی، دستیار مقدم انجام دادیم و با گرفتن آدرس راهی این ساختمان شدیم.
محله دارآباد تهران
شمسالعماره در یكی از خیابانهای محله دارآباد تهران واقع است. خانهای بسیار بزرگ و مجلل كه دارای سه طبقه میباشد و حیاط بسیار بزرگی هم دارد. اولین چیزی كه بعد از ورود به محوطه ساختمان توجه را جلب میكند، سگ عظیمالجثهای است كه در زمین تنیسی كه در گوشهای از حیاط شمسالعماره قرار دارد، راه میرود. عوامل، او را «سزار» صدا میزنند و گویا قبلا سگ گله بوده است و حالا برای محافظت از این عمارت بزرگ در شمسالعماره سكنی گزیده است. خوشبختانه این سگ در زمین تنیس فعلا بسته است و ما خیالمان راحت است كه «سزار» با ما كاری ندارد. وارد حیاط میشویم و هرچه نگاه میكنیم خبری از سامان مقدم نیست و تنها صدایی كه به گوش میرسد، صدای آلاله هاشمی است كه از قرار معلوم مدیریت گروه را بر عهده دارد و سامان مقدم در یكی از طبقات شمسالعماره از پشت مانیتور، كارگردانی كار را بر عهده دارد. ساعت 5 بعدازظهر است و تقریبا همه بازیگران اصلی این سریال پربیننده در محل فیلمبرداری حاضر هستند. گروه، مشغول فیلمبرداری صحنهای در حیاط هستند و فعلا اجازه گفتگو با عوامل را نداریم به همین دلیل كنجكاو میشوم كه سری به شمسالعماره بزنم.
ردپای قدیمیها
در این عمارت بزرگ و زیبا با چیزهای عجیب و غریبی روبهرو میشوم كه هر كدام در دل خود داستان و حكایتی دارند. اتاقهای زیادی در این خانه بزرگ وجود دارد؛ اتاقهایی كه آدمهای زیادی را در گذشته در خود دیده است و در آینده نیز میتواند انسانهای زیاد دیگری را در خود جای دهد، البته هنوز هم میشود ردپایی از قدیم را در این خانه به تماشا نشست؛ طاقچههای قدیمی، مبلمان مندرس، قاب عكسهای غبار گرفته و چیزهای دیگر…
از پلهها بالا میروم و به طبقه اول میرسم. در طبقه اول این عمارت دیدنی، آشپزخانه قرار دارد كه رحمت و زیور را خیلی در این محل دیدهایم. آشپزخانهای كامل كه همه وسایل لازم برای یك آشپزخانه مجهز در آن وجود دارد. در گوشهای، لیوانهای اختصاصی بازیگران قرار دارد و در گوشهای، یخچال و گاز و… بالای شومینهای كه در قسمت پذیرایی طبقه اول قرار دارد، قاب عكسی از هانیه توسلی (همان لیلای شمسالعماره) قرار دارد كه در ابتدا تصور میكنم نقاشی است ولی وقتی از توسلی میپرسم میگوید كه تصور ما اشتباه است و عكسی شبیه نقاشی است. در گوشه دیگر از پذیرایی، مبلمان و كتابخانه قرار دارد كه در سكانسهای متعددی آنها را دیدهآید، مخصوصا در روزهایی كه شاهرخخان؛ خواستگار لیلا بود این مبلهای قرمز زیاد به چشم میآمد. به طبقه دوم میروم. فضا تاریك است و چیز زیادی مشخص نیست. تلویزیون بزرگی روی میز قرار دارد و میز ناهارخوری بزرگتری كه در وسط اتاق نشیمن قرار دارد، بیشتر از دیگر وسایل توجهم را جلب میكند. نكته قابل ذكر در این دو طبقه سقف آنها بود كه به علت نورپردازی و قرار دادن پروژكتورها روی سقف خیلی خراب شده بود و از زیبایی داخلی شمسالعماره كاسته بود كه البته وقتی سریال را میبینم به چشم نمیآید. به طبقه سوم میروم و با كمال تعجب میبینم كه اصلا خبری از معماری زیبای پایین نیست و یك سیستم و فضای كاملا اداری در این طبقه حاكم است كه با پارتیشنبندی چند اتاق ساخته بودند و عدهای در حال گفتگو با هم بودند. از خانمی كه ظاهرا منشی بود، سوال كردم و فهمیدم كه آنجا دفتر تهیه سریال است. با تهیهكننده سلام و احوالپرسی كردم و اجازه گرفتن عكس را به من داد و راهی حیاط شدم.
وقفه در تصویربرداری
در بدو ورود به حیاط، بهاره رهنما را دیدم كه برای دیدار همكارانش به شمسالعماره آمده بود و البته آن روز اجرای تئاتر داشت و خیلی نگران بود كه سر وقت به محل اجرا در خیابان حافظ تهران برسد به همین دلیل آلاله هاشمی برای دقایقی كار را متوقف كرد تا بهاره رهنما با ماشینش از این عمارت قدیمی و زیبا خارج شود. در این فاصله هانیه توسلی جعبه شكلاتی را باز میكند و به همه تعارف میكند. یكی از شكلاتها هم به ما رسید كه در موقع خوردن آن، جای همه شما را خالی كردم. دوباره فیلمبرداری آغاز میشود و این بار صدای پارس «سزار» مانع پیشرفت كار میشود. سروصدای سزار بالا گرفته است و از قرار معلوم از پشت دیوار، چند كودك برای سرگرمی خود تصمیم گرفتهاند با او شوخی كنند. به هرحال موضوع با مسالمت حل میشود و كار با دستور آلالهخانم آغاز میشود. ظرف انار و كاهو سكنجبینی كه در وسط سفره قرار دارد، جلب توجه میكند. همه چیز خوب پیش میرفت كه یك دفعه كمر مسعود رایگان گرفت و همین موضوع باعث ایجاد وقفه در فیلمبرداری شد. چیزی كه در شمسالعماره به چشم میخورد، جریان داشتن اخلاق در پشت صحنه سریال سامان مقدم است. در حالی كه همه گروه از ساعات اولیه صبح مجدانه در حال ضبط قسمتهای باقی مانده سریال هستند اما همه با روی خوش و بااخلاق خوب كار میكنند و تنها كسی كه در بین افراد زیاد عصبانی میشود، آلاله هاشمی است، مخصوصا اگر كسی در هنگام ضبط راه برود یا حرف بزند. خب بنده خدا حق دارد كارش استرس بالایی دارد، شما تصور كنید، یك سكانس بدون نقص مقابل دوربین رفته و آن وقت یك صدای ناخواسته، همه چیز را به هم میزند… حال مسعود رایگان اندكی بهتر میشود و بالاخره این سكانس تمام میشود.
مرور دیالوگها
هوا تاریك شده است و همراه با عوامل به طبقه اول شمسالعماره میروم. امیرحسین رستمی و مسعود رایگان در مورد موضوع داغ و جذاب فوتبال در حال بحث هستند و از یكدیگر میپرسند قرمزی یا آبی؟ در گوشهای دیگر مائده طهماسبی؛ همسر واقعی فرهاد آئیش كه در ادامه سریال او را خواهید دید به همراه مرجانه گلچین و آئیش و رویا تیموریان در حال مرور دیالوگها هستند. میخواهم با مسعود رایگان یا همان عموهرمز شمسالعماره صحبت كنم كه او به خاطر نامساعد بودن حالش از من عذرخواهی میكند ولی این قول را به ما میدهد كه در فرصتی دیگر به طور مفصل با هم گفتگو كنیم.
دوری از مصاحبه
فیلمبرداری دوباره آغاز میشود و این بار مهرانهخانم مهینترابی و توسلی مقابل دوربین قرار میگیرند. گرچه آلاله هاشمی چند بار كات داد ولی این بار زودتر تمام شد. با كات نهایی صدای خوشحالی عوامل به گوش رسید. ظاهرا این آخرین سكانس امروز است. از همه خوشحالتر هانیه توسلی است چون از صبح در همه سكانسها بازی داشته و انرژی زیادی صرف كار كرده است. ذهنیت خوبی نسبت به مصاحبه با توسلی ندارم، چون میدانم كه او زیاد اهل گفتگو نیست. تا حالا با او رو به رو نشده بودم و فكر میكردم به خاطر غرور است كه تن به مصاحبه نمیدهد. به هرحال پیش او رفتم و از او خواستم كه چند دقیقهای وقتش را برای گفتگو به ما اختصاص بدهد. توسلی با اخلاق بسیار خوب از ما استقبال كرد و دائما در حال شوخی و مزاح بود. روحیه شاد و خوبی داشت. اثری از غرور در او ندیدم ولی برایم جالب بود كه چرا این بار هم تقاضای گفتگوی كوتاه ما را رد میكند. از او دلیل این قضیه را جویا میشوم. میگوید: قلبا دوست ندارم مصاحبه كنم، چون اكثر سوالات كلیشهای و خستهكننده است. توسلی دلیل دیگر مصاحبه نكردنش را، مجلات زرد میداند و میگوید: چند سال پیش هنگام پخش سریال وفا با «خانوادهسبز» مصاحبه كردم متاسفانه هنوز كه هنوز است مجلات زرد از آن مصاحبه استفاده میكنند و این برای من خوشایند نیست. به توسلی میگویم؛ حداقل چند كلام در مورد شمسالعماره برایمان بگو كه او در جواب میگوید: شمسالعماره… .
همسر نویسنده
مشغول قدم زدن در عمارت هستم كه شریفه دختر مش رحمت و زیور را میبینم. «ندا مقصودی»، بازیگری است كه نقش دختر خدمتكاران خانه را بازی میكند. او لیسانس نمایش دارد و پیش از این، در سریالهای آخرین گناه، غیرمحرمانه و بزرگمرد كوچك ایفای نقش كرده است.
از مقصودی در مورد چگونگی حضورش در شمسالعماره میپرسم كه میگوید: از ابتدا در جریان نگارش فیلمنامه بود، آن هم به واسطه همسرم «امید سرابی» كه نویسندگی شمسالعماره را برعهده دارد.
شریفه، شخصیتی حاضرجواب و زرنگ دارد كه زیاد به خودم نزدیك نیست و به همین دلیل در ابتدا بازی در این نقش برایم سخت بود. اما شخصیت «شریفه» را دوست دارم. با اینكه پدر و مادرش خدمتكار و سرایدار خانه هستند اما او به راحتی به لیلا و دیگر اعضای خانواده نزدیك میشود.
صرفهجویی مش رحمت
عوامل برای گرفتن سكانس بعدی آماده میشوند و در این حین به سراغ فرهاد آئیش میروم. از او درباره دیالوگهایش در مورد صرفهجویی میپرسم كه آیا این دیالوگها بداهه است یا در فیلمنامه آمده است؟ آئیش در جواب میگوید: این دیالوگها برای شخصیت «رحمت» نوشته شده است و قرار است كه این كاراكتر نسبت به مسئله صرفهجویی و اسراف، حساسیت داشته باشد و به نظرم این حساسیت به نوعی خوب است چون یك آگاهی در دیگران به وجود میآورد. خوشبختانه این دیالوگها شعاری بیان نمی شود و به نوعی در شخصیت «رحمت» روان و سیال شده است. زیاد از بداهه استفاده نكردهام و همان چیزی كه در متن نگاشته شده است را ارائه دادهام، فقط گاهی اوقات كلماتی كه فكر میكردم مناسبتر و قابل فهمتر است را جایگزین كردهام كه برای همه ملموس باشد. از آئیش سوال میكنم كه برای نزدیكی بیشتر به مشرحمت آیا از الگوی خاصی استفاده كردهاید یا نه؟ او جواب میدهد: از الگوی خاصی استفاده نكردهام و بیشتر به مثلث متن، كارگردان و بازیگر تكیه كردهام، خوشبختانه از نتیجه كار هم راضی هستم و فكر میكنم مخاطب، «رحمت» را باور كرده است.
شمسالعمــــاره در یكی از خیابانهای محله دارآباد تهران واقع است. خانهای بسیار بزرگ و مجلل كه دارای سه طبقـه میباشد و حیاط بسیار بزرگی هم دارد
نقش دریا
نقش دریا را ملیكا شریفینیا بازی میكند، دختر كوچك محمدرضا شریفینیا كه چهره شناخته شدهای در سینمای ایران است. ملیكا به دلیل ازدواج مدتی است كه كم كار شده است. از او در مورد نحوه حضورش در این سریال طنز سوال میكنم. شریفینیا در جواب میگوید: بعد از مدتها مقابل دوربین آن هم برای سریال «آشپزباشی» قرار گرفتم. در همین حین از طرف آلاله هاشمی برای بازی در شمسالعماره دعوت شدم. در ابتدا فكر میكردم كه نمیتوانم در دوكار همزمان بازی كنم، اما با هماهنگیهای لازم این مشكل حل شد و توانستم در نقش دریا بازی كنم.
آنچـه دیـدیـم و شنیـدیـم
موتوری که در خارج از لوکیشن در حال رفت و آمد بود با صدای ناهنجار خود چند بار باعث وقفه در کار گروه شد که همین امر موجب شوخیهای فرهاد آئیش شد. آئیش در هنگام شروع ضبط مجدد به یکی از عوامل گفت: برو و به صاحب موتور بگو ما داریم کارمون رو شروع میکنیم، تو هم موتورت را روشن کن.
انگار داستان خواستگارها همچنان ادامه دارد چون سامان مقدم از گروه خواسته بود برای نقش جدید خواستگار به او بازیگر معرفی کنند و آن طور که من از صحبتها متوجه شدم این بار لیلا با یک خواستگار سندار طرف خواهد بود.
با توجه به این كه گروه بازیگران شمسالعماره همگی از بازیگران قوی و به نوعی صاحب سبک سینما و تلویزیون هستند اما نکتهای که جالب توجه بود تعداد کاتهای زیاد آلاله هاشمی بود که به دستور سامان مقدم انجام میشد، این موضوع وسواس بالای مقدم را در کار برایم به اثبات رساند.
هانیه توسلی از بقیه بازیگران خستهتر به نظر میرسید. با توجه به این که در اکثر صحنههای شمسالعماره او را میبینیم البتaه این موضوع زیاد هم تعجب برانگیز نیست. در مدتی که ما در آنجا بودیم توسلی چند تماس از چند تهیهکننده داشت که میخواستند هانیه را در کار خود داشته باشند که این نشانگر این است که لیلای شمسالعماره توانسته به خوبی از عهده این نقش برآید.
این گزارش هرچه نداشت شیرینی زیاد داشت. اول کار با شکلات هانیه توسلی شروع کردیم و در آخر وقتی داشتیم از اهالی این عمارت خداحافظی کردیم با نان خامهای بدرقه شدیم. شیرینی دیدار شمسالعماره یک طرف آن شیرینی خامهای هم یک طرف. جای همه خالی.
رویا تیموریان همان پریخانم شمسالعماره بعد از تمام شدن کار به اتاق گریم رفت تا به همراه مسعود رایگان (هرمز شمسالعماره) همسر خود راهی منزل شود. بازی او در این روز تمام شده بود و میخواست برای استراحت به منزل برود. هنگام خروج به او گفتم که بارها تماس گرفتهام تا بتوانم چند لحظهای را با هم به گفتوگو بنشینیم که تیموریان با خوشرویی جواب داد: باور کنید در مدت پنج ماه فیلمبرداری شمسالعماره وقت برای مصاحبه کردن نداشتم و به معنی واقعی پنج ماه در شمسالعماره زندگی کردم.
حیاط شمسالعماره هم از خود عمارت دست کمی نداشت و بسیار زیبا و باصفا بود. گلهای زیبایی که در باغچههای شمسالعماره وجود داشت، رنگ و بوی خاصی به فضا بخشیده بود. واقعا که شمسالعماره عمارتی است کامل و باصفا.
رابطه صمیمی که بین رویا تیموریان و مرجانه گلچین وجود داشت نیز برایم جالب بود. در پشت دوربین، این دو رابطه خوبی داشتند.
توسلـی
در موسسه بنیاد خیریه كودك
موسسه خیریه بنیاد كودك چند سالی است كه فعالیت خود را در كشور آغاز كرده است، روند كار این موسسه به شكلی است كه كودكان با استعدادی كه خانوادههایشان توان مالی برای تامین هزینههای تحصیلی فرزندانشان را ندارند، تحت پوشش بنیاد قرار میگیرند. هانیه توسلی هم یكی از بازیگرانی است كه به همراه چند چهره مشهور دیگر، به عضویت این بنیاد در آمده و فعالیت چشمگیری دارد و به كمك بچههای بااستعدادی آمده تا آنها بتوانند ادامه تحصیل بدهند، وی از حضور در این بنیاد حس خوبی دارد. باید به هانیه خانم و دیگر هنرمندان كشور كه وقت خود را صرف امور خیرخواهانه میكنند، تبریك گفت.
خداحـافظ شمسالعمـاره
مثل اینكه چیزهای عجیب و غریب در این ساختمان تمامی ندارد. مشغول صحبت با اورنگ هستم كه احساس میكنم، موجود زندهای پایین پایم ایستاده است. نگاه میكنم و میبینم كه سگی كه در ابعاد گربه است و البته خیلی هم زیباست در حال پیادهروی در طبقه اول این عمارت چند هزار متری است. به شدت از این موجود میترسم به همین دلیل از آن محوطه خارج میشوم و به بالكن میروم. در همین حین علی قربانی یكی از خواستگاران آینده لیلا وارد میشود و در حالی كه دو كتاب بزرگ در دست دارد، مشغول خوش و بش با اهالی شمسالعماره میشود. هانیه توسلی به او سلام میكند و كتابها را از او میگیرد و در گوشهای از بالكن مشغول مطالعه آن میشود.
طرف دیگر آلاله هاشمی در حال تنظیم برنامه گروه است و به یكی از عوامل میگوید: برای جمعه تعدادی بچه دبستانی لازم داریم كه در لوكیشن حاظر شوند. هاشمی طرح جالبی برای بچهها دارد و میخواهد به بهانه «تور شمسالعماره» از آنها بازی بگیرد كه این هم در نوع خودش جالب است.
از عوامل خداحافظی میكنم و به طرف در ورودی حركت میكنم. هنوز عدهای مقابل در حیاط ایستادهاند تا با بازیگران محبوب خود عكس یادگاری بیندازند. راستی «سزار» همچنان ساكت و آرام در انتظار آزادی از زمین تنیس بود.