بهراستی چهکسی گفته که باید مانند دیگران باشید؟ چهکسی گفته که دیگران باید مانند شما باشند؟ نه، آنکار را بکنید و نه اینکار را، بلکه به دیگران احترام بگذارید اما مانند خودتان باشید، از کلیشههای دیکتهشده بیرون آیید، اصول و حدود تعریفشده و قانونمند را مراعات کنید تا اینکه به هیچکسی اجازه ندهید که به حیطهی شخصی- شخصیتی شما تعرض کند:
– برای خودتان زندگی کنید و با معیارهای خود دمخور باشید و از اینکه براساس خودخواهیها و تنگنظریهای دیگران حتی مورد نفرت قرارگیرید، ناراحت نباشید.
– دیوارهای خستگی و فرمایشی و مأیوسکننده را بشکنید، حتی اگر لازم شد خودتان را نیز بشکنید و از نو بسازید؛ طوری خود را بسازید که هم دوست داشته شوید و هم دوست بدارید، هم محترم باشید و هم محترمانه (با دیگران) رفتار کنید، خستگیهای وجودتان را بهدر کنید و راه شادمانهزیستن را برگزینید.
– در راه شادمانی، از به حقارتکشیدن خود بهدر آیید و از گلهمندیهای کوچک و کماهمیت صرفنظر کنید. سعیکنید هرگز چیزهای کوچک و پیشپاافتاده را نبینید؛ بهویژه در برابر کسانی که از پرواز چیزی نمیدانند اما اینطور وانمود میکنند که استاد پروازند، نه کم بیاورید و نه اوج بگیرید، زیرا «برای آنان که از پرواز چیزی نمیدانند، هرچه بیشتر اوج بگیری، کوچکتری!»
بدون کمترین دغدغه و دلواپسی، شادمانی را بخشی از زندگی خود کنید، هرچند غم و اندوه نیز جزئی از زندگیست اما به آن بهای کمتری بدهید؛ به گریه و زاری، دلگرفتگی، سوگ و غصه اجازه ندهید بیش از سهم خود، شما را دربرگیرد چرا که شادی، هستهی مرکزی زندگی و غم و اندوه، یکی از هالههای پیرامونی آن است.
– به هرچیزی که وسیلهی آرامش است، بیشتر بها دهید و آنچه که شما را میآزارد، یا درست کنید یا از خود دورسازید. اگر کارتان آزارتان میدهد، آگاهانه و با درایت، درصدد یافتن کار مورد علاقهتان باشید. اگر دوستتان سبب رنجتان میشود، قاطع و باشهامت از او دست بکشید و درپی یافتن دوستانی دیگر باشید؛ دوستانی که راحتتر و عمیقتر همدیگر را درککرده و به هم صمیمانه و روراست احترام میگذارند.
– هرلحظه از زندگی، بهقدری ارزشمند و گرانبهاست که اگر حتی جانت را برایش بدهی، بازهم کم است و همین است که در اوج ایثار و اقتدار و دگردوستی به این نتیجه میرسی که:
آنقدر زیباست این بیبازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت
– هرچه بیشتر شادباشی، درنتیجه بیشتر به زندگی دلبستگی خواهی داشت؛ آیا تا بهحال فکر کردهاید که چرا اینقدر زندگیتان را دوستدارید؟ زیرا زیباست؛ پس دوستش بدارید اما مواظب باشید که بهخاطرش، به پیشپاافتادگی کشیده نشوید.
بنابراین، آنگاه که بتوانید فکر و اندیشه کنید، میتوانید الگوهایتان، باورهایتان و سپس رفتار و عملکردتان را دچار تغییر و تحول سازید و آنگاه که توانستید چنین کنید، قادر خواهید بود که همهی زندگیتان را تغییر دهید. اگر کسی بتواند باورهایش را بهدرستی سازماندهی کند، بهراحتی به خودکنترلی رسیده و درنتیجه، مطابق میل خود، به تقویت نقاط قوتاش پرداخته و درنهایت، قدرتمندانه عشق میورزد، عمیقاً شاد است و آگاهانه دوستمیدارد.