غلط های املائی

غلط های املائی

به جز مردم لاابالی و بی­مبالات، هیچ­کس نیست که پیش از بیرون رفتن از خانه و گام نهادن در کوچه دست کم روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و ایرادها و بی‏نظمی‏ها و آشفتگی­های شکل ظاهر خویش را به شکلی بر طرف و درست نکنند.

چرا ؟
برای آن که انسان، در ذات خودخواه است و خود را از هیچ­کس کم تر و پست­تر نمی‏شمارد، و بر او بسی ناگوار است که با اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در برابر دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده‏گیری ببینند و بر او بخندند.
این توجه و دقت در رفع عیب های ظاهری به هر نظر که تعبیر شود، به شرط آن که به حد خودآرایی و ظاهرسازی نرسد، ستودنی است. چه برای انسان دردی بدتر از آن نیست که مورد عیب­جویی هرکس و ناکس قرار گیرد و به علت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشت نمای این و آن واقع شود.
اما شگفت در این­جاست که غالب همین مردم که برای رفع عیب­جویی دیگران، درحفظ ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز گام فراتر می­گذارند، هر روز در گفته و نوشته­ی خود، مرتکب هزار غلط انشایی و املایی می‏شوند و متوجه نیستند که به علت نوشتن نادرست و بی‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و ریشخند خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی هم از این بابت ندارند به هیچ­ روی درصدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏آیند.
ممکن است که انشاء کسی سست و نارسا و مبهم و دور از قاعده های فصاحت و بلاغت باشد، اگرچه رفع این عیب ها نیز تا حدی به یاری جست و جو در آثار بزرگان ادب و گوشش در خواندن و به یاد سپردن گفته‏های فصیح و بلیغ فراهم می‏آید، لیکن چون نویسندگی هم مانند شعر تا حدی وابسته به استعداد و طبع ذاتی است، باز می‏توان صاحب چنین نوشته‏ای را بخشود و از او چیزی را که ندارد و جز به اکتساب شدنی نبوده، نخواست. اما غلط املایی چنین نیست، اصلاح آن به کلی به دست خود انسان است و در مرحله­ی چیز نویسی، اتفاقن از هر کار دیگری آسان­تر است.
ذوق، تنها آن نیست که انسان فریفته و دلداده­ی هر منظره­ی زیبا و هر شکل موزون و هر آهنگ دلنواز شود، بلکه یک درجه از ذوق سلیم هم است که انسان طبعن از هر منظره­ی زشت و هر شکل ناموزون و هر آهنگ ناساز، تنفر و بیزاری به دست آورد و آن­ها را با اکراه و ناخوشی تلقی کند، تا طبعش به پستی و زشتی نگراید و همیشه جویای زیبایی و رسایی و درستی باشد.
کسانی که در نوشته‏های خود، پیوسته مرتکب علط های املایی می‏شوند و به این عیب بزرگ که به دست ایشان پرداخته می‏شود، پی نمی‏برند، افزون برآن­که از آن درجه از ذوق که مانع انسان از همراهی با زشتی و نادرستی است بی بهره اند، از درک ننگ و عار نیز بی‏نصیبند و آن همت را ندارند که زشتی و نادرستی را که در وجود ایشان هست و مسبب آن نیز خود آنانند و به خوبی می‏توانند آن را رفع کنند، از میان بردارند و درست و سالم چیز بنویسند.
در کشورهای متمدن دنیا، هر روزنامه‏ای را که بخرید، اگرچه ممکن است که نوشته های آن سخیف و تهوع آور و خلاف حقیقت و بر ذوق ناگوار باشد، اما کم تر اتفاق می‏افتد که یک غلط املایی در آن دیده شود، و به اندازه ای غلط املایی برای هرکس که قلم به دست می‏گیرد در این کشورها ننگ است که علط های املایی را که ما در نوشته­ی کارکنان اداره ها و پاره‏ای از بزرگان بلند مرتبه­ی خود هر روز می‏بینیم، ایشان «غلط‏های زنان رخت شوی» می­گویند، زیرا که زنان رخت شویند که به علت بی‏سوادی تمام به این شغل پست سر فرود آورده و به هنگام برداشتن صورت ِ جامه‏هایی که برای شستن می‏گیرند، مرتکب این گونه غلط ها می‏شوند.
روزی به یکی از همین آقایان که در نوشتن املای کلمه ها بسیار بی‏مبالات است و اتقاقن مایه و استعدادی طبیعی نیز برای نویسندگی دارد، گفتم که : املای فلان کلمه و فلان کلمه غلط است. در پاسخ گفت که : من مخصوصن آن­ها را به این شکل ها نوشته­ام و چون یقین دارم که دنیا زیر و زبر نخواهد شد، در این کار تعمد کرده‏ام.
من دیگر به او چیزی نگفتم، چه مسلم می­دانستم که اگر کسی املای درست کلمه­ای را که همه در ضبط آن اتفاق کرده و اهل لغت آن را به همان وضع قرار داده‏اند، بداند محال است که شکل درست آن را که همه می‏شناسند و معنی آن را می‏فهمند، و اگر هم نفهمند به یاری واژه نامه ها به معنی آن پی خواهند برد، رها کند و به جای آن از خود شکلی تازه که معروف و مفهوم هیچ­کس نیست، به کار برد و با این حرکت خود خواهانه، درک آن معنی را هم که کلمات قراردادی برای بیان آن­ها وضع شده اند، بر دیگران دشوار یا محال کند.
این گونه بی‏مزگی­ها، اگر هم به گفته آن رفیق، واقعن عمد شمرده شود و ناشی از نادانی و عجز و بی‏همتی در راه رفع عیب نباشد، اگرچه دنیا را زیر و زبر نمی­کند، ولی باز زشت و خنده آور است و اگر کسی در دنبال کردن آن لجاج و اصرار به خرج دهد، هیچ­چیز دیگری از آن، جز خفت عقل و سبک مغزی فاعل آن برنخواهد آمد.
قرار همه ی  مردم عادی و عاقل بر این است که کلاه را بر سر بگذارند و کفش را در پا کنند. اگر کسی پیدا شود که به عقیده­ی نادرست و گمان سست خود بخواهد برخلاف عادت و قرار عام برود و کلاه را در پا و کفش را برسر قرار دهد البته دنیا زیر و زبر نمی‏­شود، لیکن او با این حرکت، خود را مضحکه و مسخره­ی عموم می‏سازد، و همه بر سبکی عقل و اختلال حواس او اتفاق می‏کنند.
از این گذشته اگر بنا شود که هرکس به هوای نفس و تفنن شخصی در املای کلمه ها تصرف کند، چون هوای نفس و تفنن هرکس به شکل ویژه ای است، دیگر میزانی برای تشخیص درست و نادرست برای کسی باقی نمی‏ماند و هرج و مرج غریبی پیش می­آید که هیچ­کس معنی نوشته­ی دیگری را نمی‏فهمد، و غرض اصلی از وضع خط و لغت که تفهیم و تفاهم باشد، یکباره از دست می‏رود.
اگرچه غلط املایی برای هرکس عیب است لیکن، هرقدر اهمیت مقام شخص بیش تر و رتبه­ی او درمقامات دنیایی بالاتر باشد، این عیب نمایان‏تر و ننگ و رسوایی صاحب آن واضح­تر می‏شود. البته غلط املایی یک رخت شوی را مردم معذورتر می­شمارند تا غلط املایی یک امیر یا وزیر را.
بسا شده است که بر اثر مشاهده­ی یک چنین غلطی، تمام هیبت و شوکت وزیر یا امیری برباد رفته است.
وقتی در مجلس «شمس ‏الدین درگزینی» وزیر «سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه سلجوقی»، هنگامی که «کمال‏الدین زنجانی» (که بعدها وزیر طغرل سوم شد) از بغداد به اصفهان رسیده بود «شمس‏ الدین درگزینی» او را مخاطب ساخته گفت : «با وجود ناامنی راه­ها، چه گونه بوده است که به سلامت ماندی مگر از جعده نیامدی ؟»
«کمال الدین» گفت : «ایها الوزیر جاده است نه جعده.»
گفت: راست گفتی، جعده آنست که تیرکمان، در آن می‏گذارند و مقصود او جعبه بود که این معنی اخیر را دارد.
تمام حضار مجلس بر «شمس‏ الدین» وزیر خندیدند و وزیر چون دریافت که نه املای صحیح جاده را می‏داند نه شکل درست جعبه را، شرم بسیار برد و تا مدتی جسارت آن­که در روی حضار نگاه کند نداشت.
یکی از مغلطه بازی این گونه آقایان، وقتی که ایشان را در غلط نوشتن املاها سرزنش کنید این است که املاهای فارسی، آمیخته به عربی مشکل است و به آسانی نمی‏توان آن را آموخت. فرض کنید که این گفته ی بی‏ پایه درست باشد. چون زبان فارسی امروزی با همین املاء و انشاء زبان ما و وسیله­ی امتیاز ما از دیگر ملت ها و با ثروت گران بهایی از نظم و نثر که دارد مایه­ی سرافرازی ما در جهان است، باید آن را با هر اشکالی که دارد همان گونه  که گذشتگان ما آن را درست و راست فرا می‏گرفته و تا حد توانایی در تکمیل و ستایش آن می‏کوشیدند فرا بگیریم و اگر نمی­توانیم چیزی بر کمال و جمال آن بیافزاییم، دست کم تیشه­ی ستم بر پیکر زیبای آن نزنیم و شکل موزون آن را به ناخن نادانی و خودخواهی نخراشیم.
اگر قدری تامل کنیم و انصاف به خرج دهیم می‏بینیم که این عذر بدتر از گناه این معترضان نیز پذیزفتنی نیست، زیرا که همه ی لغت های دشواری که املای آن­ها نیازمند آموختن و ضبط است و در نوشته­ی‏ این گونه آقایان می‏آید، شاید از هزار تجاوز نکند. آیا ضبط درست هزار کلمه و به خاطر سپردن آن­ها چنان کار دشواری است که از عهده­ی یک شخص عادی برنیاید و اگر اشکال و زحمتی دارد تا آن اندازه باشد که از تحمل ننگ بی­سوادی و مضحکه شدن در پیش هرکس و ناکس سخت‏تر و ناگوارتر به شمار آید ؟