وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

گفتگویی خواندنی و مفصل با اکبر عبدی

گفتگویی خواندنی و مفصل با اکبر عبدی

بی شک با این چهره معروف سینما و تلوزیون آشنا هستید اینک گفتگویی مفصل و جذاب را با این بازیگر شروع می کنیم .

 

با چهره کودکانه و منعطفش سال ها «پسر شيرين سينماي ايران» (تعبيري که زنده ياد علي حاتمي در باره اش به کار برده بود. از همان زمان که نقش هاي کوتاهش در «مثل آباد» (رضا ژيان) ديده شد و با «محله برو بيا» (بيژن بيرنگ، مسعود رسام) به همراه گروهي از مستعدترين بازيگران همه نسلش (مثل آتيلا پسياني و حميد جبلي) گل کرد و زماني که «بازم مدرسم دير شد» روي آنتن رفت، ديگر بازيگر محبوبي بود که خيلي زود سر از سينما در آورد هر چند شروع خوبي نداشت و «جنجال بزرگ» (سياوش شاکري» و «مردي که موش شد» (احمد بخشي) نقطه چندان مناسبي براي با استعدادترين کمدين بعد از انقلاب به شمار نمي آمد.

در عوض عبدي با «اجاره نشين ها» (داريوش مهرجويي) سهم موثري در بهترين و پر مخاطب ترين کمدي 3 دهه اخير ايفا کرد. بهترين کمدين پس از انقلاب، هرگاه در جاي خود قرار گرفت درخشان بود ولي در حضورهاي بي ربطش در «غريبه» (رحمان رضايي)، «گراند سينما»، (حسن هدايت) و «ريحانه» (عليرضا رئيسيان) نيز شيرين و پذيرفتني مي نمود.

در «اي ايران» (ناصر تقوايي) که فيلم پر فروشي هم نشد و منتقدان هم از درک ظرافت هايش عاجز ماندند، نقش گروهبان مکوندي را با ظرافت ايفا کرد و با «مادر» (علي حاتمي) به اوجي دست يافت تا نشان دهد چه قابليت هاي کشف نشده اي دارد. در بهار سينماي کودک، با «دزد عروسک ها» (محمدرضا هنرمند) و بعد «سفر جادويي» (ابوالحسن داودي) از چهره معصومانه و شيرينش بهره گرفت و کمدين يکه تاز و بي رقيب سينماي ايران باقي ماند.

عبدي اين بخت را داشت که ميان پيشنهادهاي سينماي تجاري، امکان همکاري با فيلمسازان شاخص را نيز تجربه کند و اين گونه بود که پس از مهرجويي و تقوايي، دوباره با علي حاتمي به مهم ترين و جنجالي ترين کارگردان دهه 60 همکاري کند. نقش مکمل اش در «دل شدگان» به ياد ماندني بود به خصوص در فصل معروف تنبک نوازي در کنار جلال مقدم). در «ناصرالدين شاه آکتور سينما» مثل بقيه بازيگران ميان انبوه نقادها، نشانه ها و ارجاع هاي فيلمساز به تاريخ سينماي ايران، جاي چنداني براي نماياندن قابليت هايش نيافت ولي در عوض با «هنرپيشه» در نقش خودش خوش درخشيد، اکبر عبدي بازيگر با استعدادي است که براي گذراندن زندگي تن به بازي در فيلم ها و سريال هايي مي دهد که دوست ندارد، تا آنجا که حتي حاضر مي شود قنداقش کنند و پستانک دهانش بگذارند (هر چند در عالم واقعيت حاضر به پذيرش چنين نقشي در «ديگه چه خبر») شد؟ در «هنر پيشه» نشان مي داد بازيگري که براي تهيه کنندگان حکم ماشين چاپ اسکناس را دارد و محبوب تماشاگر است، البته استعدادش را نه تنها در همکاري با کارگردانان بزرگ، که حتي در فيلم هاي پيش پا افتاده اي که بازي مي کرد نيز اثبات کرده بود.

در فانتزي بي انسجام «روز فرشته» (بهروز افخمي) با نقش مکملش در واقع بيشترين تأثير را در اقبال تجاري فيلم داشت در نيمه اول دهه هفتاد و زماني که پر کارترين بازيگر سينماي ايران بود و اغلب هم در فيلم هاي کم مابه حضور مي يافت، بهترين حضورش مقابل دوربين را در فيلمي ثبت کرد که چند سالي در محاق ماند.

با «آدم برفي» (داود مير باقري) اولين بازيگر سينماي پس از انقلاب شد که زن پوشي را تجربه مي کرد (کاري که در سال هاي دور قبل مرحوم علي تابش در «مادموزل خاله» انجامش داده بود) انعطاف چهره و توانايي اش در ايفاي نقش هاي متفاوت در اين جا بيش از هر زمان ديگر به کارش مي آمد. سال هايي که پي در پي مقابل دوربين مي رفت و البته برخي از فيلم هايش نيز گيشه پر رونقي نداشتند. فيلم هايي چون «آرزوي بزرگ» (خسرو شجاعي)، «روياي نيمه شب تابستان» (داريوش بودبيان)، «آقاي شانس» (رحمان رضايي)، «بدل کاران» (مهدي صباغ زاده)، «عشق گمشده» (سعيد اسدي) و «پنجه در خاک» (ايرج قادري).

هر چند هيچگاه  در توانايي و ميزان محبوبيتش ترديدي حاصل نشد و هر فيلمي که با بازي او در گيشه به توفيق دست نيافت، ايراد در خود فيلم جستجو مي شد، نه اکبر عبدي. گاهي هم گرايش به جنسي از کمدي که در اينجا چندان جا نيفتاده و تجربه نشده بود باعث مي شد فروش فيلم قابل توجه نباشد. مثل «جنگجوي پيروز» (مجتبي راعي).

در سال هايي که کمدي مثل ژانرهاي ديگر در حاشيه موج فيلم هاي تين ايجري قرار گرفته بود، عبدي هم به حاشيه رفت. هر چند در « نان، عشق و موتور هزار» (ابوالحسن داودي) سر آغاز دوره تازه اي از رونق سينماي کمدي بود، باز  توانايي هايش را به رخ کشيد. اتفاق مهم و تاثيرگذار در کارنامه عبدي در نيمه دوم دهه هشتاد شکل گرفت. بازي در سري فيلم هاي «اخراجي ها» باعث شد تا همکاري با (ده نمکي در «رسوايي» و «معراجي ها» نيز ادامه يابد و اقبال مردمي از اين فيلم ها نشان داد که عبدي همچنان بازيگر محبوب و پولسازي است.

در تجربه هاي اين سال هايش نمي توان به زن پوشي اش در «خوابم مياد» (رضا عطاران) اشاره نكرد که بار ديگر هنرمندي عبدي را از زاويه اي ديگر نمايان کرد. نقش مکملي که پس از سال ها، باز هم سيمرغ بلورين جشنواره را برايش به همراه آورد. عبدي با بيش از 3 دهه فعاليت در سينماي ايران، بيشتر از هر بازيگر ديگري باعث رونق گيشه ها شده و با فاصله، بهترين کمدين سينماي پس از انقلاب است. اين گفت و گو يک روز پيش از بستري شدن عبدي در بيمارستان انجام شد و امروز در شرايطي منتشر شد که خوشبختانه حال بازيگر دوست داشتني سينماي ايران بهتر شده است.

براي شروع يادي كنيم از مرحوم علي حاتمي. ايشان از نگاه شما كه بازيگر يكي از به ياد ماندني ترين آثار او هستيد، چه شخصيتي داشت؟

-حاتمي نه تنها به بازيگران، بلکه به همه عواملي که درگير ساخت و توليد فيلم او بودند بها مي داد. او مي گفت بازيگر مثل گوهر و جواهري است که نويسنده و کارگردان او را کشف مي کنند و مسوولان صحنه و لباس و گريم هر کدام کاري روي آن انجام مي دهند تا زيباتر باشد، درست مثل برخوردي که با يک الماس صورت مي گيرد، چون بازيگر قرار است به زيباترين وجه ممکن به مخاطب تقديم شود. حاتمي احترام فوق العاده اي براي بازيگر قائل بود.

به قول عبدالله اسکندري که من هم همه جوره در زندگي مديون او هستم، مرحوم حاتمي به گريم کلاس داد و كلا گريم سينما مديون اين استاد است. او تنها کارگرداني است که به گريمور بها مي داد، آن هم در روزگاري که ديگران هيچ زماني براي آن صرف نمي کردند يا ارزش مالي چنداني به اين هنر نمي دادند. چنين رفتار خوبي با طراح صحنه و لباس و تدارکات و … نيز توسط او صورت مي گرفت در شرايطي که شايد در بسياري از پروژه ها همه اين امور را به شکل سطحي تنها يک نفر انجام مي داد.

در آمدن شخصيت غلامرضا وابستگي زيادي به گريم شما داشت. اينطور نيست؟

-گريم، براي در آمدن همه نقش ها چنين اهميتي داشت و اوج اين هنر در «هزاردستان» معلوم مي شود. آنجا همه بازيگران گريم هاي سخت داشتند و کار روي چهره آنان چندين ساعت طول مي کشيد.

و سهم خودتان را در اداي حق مطلب اين نقش چقدر مي دانيد؟

-کليد رسيدن به آن شخصيت همين آدم ها هستند. نوشته خوب، کارگرداني خوب، فيلمبرداري خوب، گريم و لباس و … هر کدام به نوعي در متولد شدن اين کاراکتر سهم داشتند؛ يعني اين نقش مي توانست يک تيپ باشد اما همه چيز به قدري خوب است که تيپ به شخصيت تبديل مي شود. استاد اسکندري مي گويد چهره اکبر عبدي قابليت گريم دارد و اين چيزي است که مي تواند در خيلي از بازيگران ديگر هم وجود داشته باشد اما عبدي بر اساس گريم و ظاهر، درون خود را هم واقعا تغيير مي دهد.

شما براي همين فيلم سيمرغ گرفتيد. فكرش را مي كرديد؟

-بله . يک جورهايي مي دانستم چون به من مي گفتند يک اتفاق خوب در حال شکل گرفتن است. هم مرحوم حاتمي مي گفت و هم همسرش خانم خوشکام. مدير توليدمان آقاي يونس صباحي هم چنين چيزي مي گفت. استاد اسکندري هم که هميشه به من لطف داشته، آن زمان مي گفت تو به خاطر اين نقش بايد حتما جايزه بگيري. غلامرضا نگاهي داشت که از همه عبور مي کرد، حتي از ديوار و از آدم ها. در صحنه اي از فيلم غلامرضا چادر مادر را مي بوسد و اين ايده از خودم بود.

حاتمي مي خواست صحنه محبت مادر و فرزندي در فيلم وجود داشته باشد اما نگران بود اگر غلامرضا مادرش را بغل بگيرد، اين بخش را در بياورند.آن ايده اما چيزي بود که من گفته بودم توي تمرين ها آن را لو نمي دهم و هنگام فيلمبرداري يک بار براي هميشه انجام خواهم داد. وقتي چادر را بوسيدم و رهايش نکردم احساسم اين بود که اين چادر دارد مثل آبشار بر من مي ريزد. همه داشتند پشت دوربين گريه مي کردند. از استاد کلاري تا دستيارش شهرام اسدي، خانم خوشکام و … .

اينكه ايده تان را در تمرين ها رونمايي نكرديد نشان از تجربه و هوشمندي شما حتي در آن سال ها دارد.

-بله چون اگر مي خواستم اين حرکت را در خلال تمرين ها چند بار انجام دهم ممکن بود آن جذابيت اوليه اش را از دست بدهد. بارها پيش آمده صحنه اي در فيلمي چند بار تکرار بشود اما در هنگام مونتاژ همان اولي را بگذارند. اين تجربه اول ممکن است چند ايراد نسبت به برداشت بيستم داشته باشد، اما حسي که در آن هست به همه چيز مي چربد و آن نو بودن فوق العاده ، توسط مخاطب دريافت مي شود.

چرا به مرحوم حاتمي لقب شاعر سينما را دادند؟

– علي حاتمي فوق العاده زندگي را دوست داشت. به او مي گفتند شاعر سينما چون ديالوگ هاي مخصوص به خودش را داشت. چيدن صحنه و آکسسوار مورد استفاده اش نيز مخصوص به خودش بود و حتي در انتخاب لباس بازيگران هم طبق سليقه خاص خودش عمل مي کرد. در فيلم «دلشدگان» لباس نوازندگان در حقيقت پرچم ايران است و يک علامت قلب هم به معناي عشق در ميان آن قرار دارد.  اين ها چيزهايي است که شايد هر کسي متوجه نشده باشد.

شما براي نواختن تنبك در «دلشدگان» آموزش ديده بوديد؟

-نه. مي توانم بگويم به شکل ذاتي چيزهايي بلد بودم. وقتي برايم معلم گرفتند، او بعد از نيم ساعت به حالت قهر رفت چون به نظرش آمده بود من کار را بلدم و او را سرکار گذاشته اند! بعد از اين ماجرا استاد عليزاده به من گفت حتي لازم نيست پولي خرج کني، من خودم از استادي مي خواهم کار را به تو ياد بدهد چون در اين زمينه استعداد خيلي خوبي داري. خلاصه به خاطر مشغله زياد کاري نشد و بعدها هم ديگر موفق نشدم به اين سمت بروم.

جالب است كه بازيگري تنها هنر شما نيست و با موسيقي هم نا آشنا نيستيد.

-اصلاً براي يک بازيگر ضروري است كه ريتم را به خوبي بشناسد تا در بازي اش خارج نزند. بازيگري هم مثل شعر گفتن است و وزن و ريتم و قافيه دارد. يک بازيگر مثل عضوي از يک گروه ارکستر است و نمي تواند براي خودش کار کند و بايد جوري پيش برود که نوع کارش هم آهنگ با کار ديگران باشد. دانستن موسيقي چيزي است که به کار يک شاعر و نقاش و … هم مي آيد. به طور کل زندگي، به معناي حفظ ريتم است و کسي که زندگي کردن را بلد است يعني ريتم را بلد است.

شرايط ساخت «دلشدگان» به خاطر صدابرداري سر صحنه منحصر به فرد و خاص بود؟

-نه قبل از آن هم اين اتفاق افتاده بود. اتفاق منحصر به فرد «دلشدگان» اين بود كه آن زمان اولين باري بود که داشت فيلمي ساخته مي شد درباره موسيقي، آن هم با سرمايه شخصي. اين اصلا يک جور ريسک کردن بود. حاتمي اما دلش را داشت.

اين اولين بودن حتماً با نوعي فشار كاري هم همراه بوده. اين فشار به بازيگران هم منتقل مي شد؟

-نه اصلا. آن روزها من بايد مي رفتم سربازي، بنابراين نه کارت پايان خدمت داشتم و نه پاسپورت. آقاي حاتمي به همراه من يک ماه در ارشاد دوندگي کرد تا اينکه پاسپورت دولتي به من دادند و از من تعهد گرفتند که برگردم.

درباره بازيگر نقش مقابل تان جلال مقدم هم صحبت كنيد.

-او هنرمند بسيار بزرگي بود و متأسفانه در فقر مادي از اين دنيا رفت. سياه بودن آينده هنرمند اگر مصداق بزرگي داشته باشد، همين آدم است. فيلم «صمد و فولاد زره» ايشان کارگرداني کرد و يکي از قسمت هاي خيلي خوب از مجموعه صمد را تحويل داد.

او در شرايط خوبي زندگي نكرد.

-هنوز هم وضعيت خوبي براي هنرمندان حاکم نيست. بيمه ها تق و لق است و بازيگران در ايام بيکاري، بدون پول مي مانند.

زماني به خاطر مطرح كردن مسائل مالي مدتي ممنوع الكار بوديد؛ اينكه وقتي تهيه کننده پول پارو مي كند چرا شما دستمزد بيشتري نگيريد. در اين باره توضيحات بيشتري هست كه بخواهيد عنوان كنيد؟

-اين موضوع را آن زمان هم گفته بودم. از من خواسته بودند بچه قنداقي شوم، من هم گفتم بابت خراب کردن خودم پول مي خواهم. وقتي تهيه کننده مي خواست اکبر عبدي را قنداق کند و پول به دست بياورد، طبيعي است که خود عبدي هم بايد در اين دستاورد سهيم باشد. آن زمان ممنوع الکاري اين حرف را هم کشيدم.

گفتن اين حرف ها در آن زمان كه هنوز موقعيت فعلي را نداشتيد، جسارت مي خواست.

-البته آن زمان هم تقريبا پررنگ بودم اما شايد مثل حالا پخته نبودم. آن موقع به من گفته بودند درباره دستمزدت حرف نزن و آن زمان من اولين کسي بودم که اين کار را کردم. يادم است خودم به مجله فيلم زنگ زدم و گفتم مي خواهم مصاحبه کنم و درباره دستمزدم حرف دارم. اين اتفاق باعث شد دستمزد خيلي ها تکاني بخورد. البته برخي از کارگردان ها هستند که ما اصلا درباره ماديات حرفي با آنان نمي زنيم چون هنگام بازي کردن در فيلم آنان، انگيزه هاي ما را چيز ديگري تشکيل مي دهد.

درباره اولين ديدار با تقوايي هم صحبت كنيد. گويا بازي كردن شما براي ايشان ماجرايي داشته.

-بله. قرار بود در سريالي با نام «ميرزا کوچک خان» نقش احمدشاه را بازي کنم. وقتي من قرارداد بستم، ايشان کارگردان بود اما بعد گفتند آقاي افخمي اين مجموعه را مي سازد. من هم رفتم پيش قسط را پس دادم و گفتم من اين کارگردان را نمي شناسم. بازي نکردم. يک روز هم استاد اسکندري زنگ زد و گفت استاد تقوايي ما را براي شام دعوت کرده است.

رفتيم به منزل شان و او گفت من يک فيلم به آقاي ارجمند بدهکار بودم و حالا يک فيلم به شما بدهکارم. گفت ارجمند قرار بوده ميرزا کوچک خان را بازي کند اما ميسر نشده، در ادامه کارگرداني را از تقوايي گرفته اند به آقاي افخمي داده اند. ارجمند به خاطر  تقوايي بر سر پروژه حاضر نشد و به همين دليل تقوايي مي گفت من به او بدهکار بودم و با «ناخدا خورشيد» بدهي ام را دادم. حالابراي اينکه بدهي ام را به شما هم بپردازم اين سناريو را بخوان.

من فيلمنامه را نخوانده، قرارداد را سفيد امضا کردم. در «اي ايران» براي يک سال و نيم در خدمت اين استاد بزرگ بودم و اين کار را جزوي از افتخارات خود به حساب مي آورم. بعد از آن فيلم بود که من تازه فهميدم سينما يعني چه و کارگرداني به چه معناست. هر تازه واردي اگر در يک فيلم به عنوان دستيار پنجم با اين استاد کار کند مثل اين است که سه سال به يک دانشگاه رفته باشد.

چرا ساخت «اي ايران» طول كشيد. حساسيت تقوايي زياد بود؟

-نه هوا بد شد. سرمايه گذار هم به طور مرتب بودجه نمي رساند. يک روز يک طوفان آمد و همه وسايل را جمع کرد و در رودخانه ماسوله ريخت. مجبور شديم کار را تعطيل کنيم و سال بعد ادامه آن را پي بگيريم. کار ما در عمل چهار پنج ماه شد. تقوايي وسواس خاص خودش را هم دارد اما اين رفتار به کار او لطمه اي وارد نمي کند. او حتي زودتر از هنروران بر سر صحنه حاضر مي شد و وسواسش هم هميشه به جا بود.

جاي کيميايي در کارنامه شما خاليست.

-قسمت نشده است. من هم خيلي دوست دارم با ايشان کار کنم چون او داستان آدم هايي را تعريف مي کند که من هم از آنان دور نيستم. من هم بچه شوش و مولوي و چهارراه سيروس و … هستم و ريشه هاي من و ايشان يکي است، اما هنوز پيش نيامده با هم کار کنيم. من، هم ايشان را در کارنامه کم دارم و هم استاد بيضايي را.

من براي فيلم «چه کسي رييس را کشت» با ايشان قرارداد بسته بودم و 50 دقيقه هم به شکل بداهه جلوي دوربين برايش کار کردم. او بعدها به من گفت فيلم آن تست را زياد تماشا مي کند و در موردم گفت بازيگري هستم که فقط 15 درصدم کشف شده است. اين حرف براي من خيلي ارزش داشت و اينقدر ورم کرده بودم که نزديک بود بترکم!

آن 85 درصد باقي مانده الان کشف شده؟

-براي بازيگر هيچ وقت مسير به انتها نمي رسد، چون هفت ميليارد جمعيت در جهان وجود دارد و اين يعني هفت ميليارد نقش. کدام بازيگر است که بتواند اين 7 ميليارد نقش را بازي کند؟ اصلا عمرش کفاف نمي دهد. حتي نمي شود 80 ميليون ايراني يا 20 ميليون تهراني را بازي کرد چون يک بازيگر در بهترين حالت از عهده در آوردن 200 تيپ بر مي آيد.

 پس بازيگر هميشه تشنه است و اين يعني هنر تمام شدني نيست. يک نقاش هم هر چقدر بخواهد سوژه دارد و اگر هزار سال عمر کند در ازاي هر يک روز مي تواند سوژه اي براي تابلوي جديدش داشته باشد. يک عکاس يا موزيسين نيز به همين ترتيب. براي همين است که مي گويند هنر يعني به خدا رسيدن، يعني فکر کردن به بي نهايت. به همين دليل است که هيچ هنرمندي نمي تواند بگويد من به انتهاي خط رسيده ام.

شما الان در کجاي مسير هستيد؟

-من هنوز شاگرد هستم. هر هنرمندي هميشه در حال ياد گرفتن است. من براي بازي در هر نقشي اين احساس را دارم که انگار اولين روز است که دارم بازي مي کنم چون اين نقش، اولين بار است که توسط من تجربه مي شود. هنوز در حال ديدن و گوش کردن و آموختن هستم.

شما تا به حال با كيارستمي هم كار نكرده ايد.

-نه چون کلا سينماي آقاي کيارستمي، سينمايي متفاوت است. او معمولا خود جنس را انتخاب مي کند. من شنيده ام يکي از فيلم هاي ما را که الان چند سال است توقيف مانده، ديده و تعريف کرده و گفته چه بازيگر خوبي. ما هم از او خيلي ممنون هستيم.

در دهه هشتاد چند سال از سينما دور مانديد؟

-سال 81 برادرم را از دست دادم و چهار سال کار نکردم. يک سال هم ايران نبودم. بعد از اين مدت با احمدرضا معتمدي دوباره کار را شروع کردم.

هرچند درباره تعامل با مسعود ده نمكي زياد صحبت كرده ايد اما بگوييد اين تداوم همكاري از كجا نشأت مي گيرد؟

-حضور من در فيلم هاي او به خواست خودش بر مي گردد. ده نمکي نويسنده و کارگردان است و هر بار به من گفته اين نقش را بر اساس حضور تو نوشته ام. اعتقاد شخصي اش هم اين است که قدم اکبر براي فيلم من خوب است! به همين دليل است که براي رسيدن من به پروژه صبر هم مي کند. من هم وقتي مي بينم قصه خوب است، چرا نبايد بپذيرم؟ وقتي فيلم «اخراجي ها» نقش درخشاني به نام بايرام دارد يا وقتي «معراجي ها» مرا به ياد برادرم مي اندازد، چرا نبايد پيشنهاد ده نمکي را قبول کنم؟

بخشي از مردم به دلايل مختلف، سينماي ده نمكي را دوست ندارند. با آگاهي از اين موضوع چقدر برايتان مهم است جايگاه  خودتان را پيش مخاطب حفظ كنيد؟

-دليل اين دوست نداشتن چيست؟ اگر از آنان سوال کني خودشان هم نمي دانند. يک مزخرفاتي شنيده اند و شده ملکه ذهن شان. اگر بپرسي به تو مي گويند من خودم نديده ام اما فلاني به من گفته است. اگر سرنخ ماجرا را بگيري تا بفهمي اين فلاني کيست، به هيچ جا نمي رسي. ما با خصوصيت شخصي و فردي يک آدم چه کار داريم؟ ما با هنر يک فرد سر و کار داريم. مردم با هنر يک هنرمند زندگي مي کنند و نه با شخصيت او. در مورد شخصيت ده نمکي نيز هيچکس نتوانسته چيزي را ثابت کند.

از نگاه سينمايي و هنري هم فيلم هاي او مطابق با سليقه شماست؟

-وقتي مخاطبان زيادي به سينما مي آيند يعني کار او خوب بوده است. اگر حرف اين است كه او خط قرمزها را رد کرده، اين بحث ديگري است و  اگر ديگران هم مي توانند، انجام دهند.

فيلم «اخراجي ها1» به دليل جسارت در بيان و خلق يك نگاه تازه به جنگ، اتفاق جالبي بود، اما از نظر برخي منتقدان اين جذابيت شايد بهتر بود در همان يك فيلم باقي مي ماند.

– نه، اخراجي هاي دو و سه هم خوب است. حرف من اين است که اگر از يک سه گانه سينمايي، فيلم اول خوب ساخته نشود، فيلم بعدي هم خوب از کار در نمي آيد. حجم استقبال از همه فيلم هاي ده نمکي، نشان مي دهد او کارش را درست انجام داده است.

اولين بار كه پيشنهاد زن پوش شدن را به شما دادند چه احساسي در شما ايجاد شد؟

-نقشي بود مثل نقش هاي ديگر و اصلا من خودم آن را پيشنهاد کرده بودم و مي دانستم از پس کار بر مي آيم. در مهماني هاي خانوادگي اتودهاي شخصي زده بودم و ديده بودم که مي توانم.

اما اين نقش در فيلم هاي ديگر هم تكرار شد.

-پيش آمد ديگر. مثلا وقتي استاد جيراني به آدم پيشنهاد مي دهد مگر مي توان قبول نکرد؟ گذشته از اين هيچ کدام از اين نقش هاي به ظاهر يکسان، به هم شباهت ندارند و در هر کدام از آنها قابليت تغيير زيادي وجود دارد.

 

پيش آمده صرفاً به خاطر پول براي فيلمي قرارداد ببنديد؟

-بله اما دليلي ندارد آدم خاطرات بدش را رو کند! اين مشکل براي هر کسي مي تواند رخ بدهد. ممکن است يک موزيسين به روزي بيفتد که در عروسي هم ساز بزند.

نقش اكشن را حتي در سال هايي كه اين فضا در سينما در اوج قرار داشت، تجربه نكرديد؟

-به خاطر فيزيکم آن اکشني که در فيلم ها مرسوم است نداشته ام اما در اين فيلمي که قرار است با آقاي تنابنده کار کنم در نقش يک آدم منفي ظاهر شده ام که کارگرهايش را مي زند. قرار است در صحنه اي من رضا عطاران را به قصد کشت بزنم!

شما بوديد كه به سراغ طنز آمديد يا برعكس؟

-ابتدا به خاطر ظاهرم طنزکاران بودند که به سراغ من آمدند اما حالا ديگر خودم بايد انتخاب کنم و هر قصه و نقشي را قبول نکنم.

فيلمنامه بايد چه خصوصيتي داشته باشد تا شما را سر ذوق بياورد؟

-بيشتر آدم ها هستند که مرا سر ذوق مي آورند. وقتي من يک حرف خنده دار مي زنم و کارگرداني که مرا براي فيلم طنز دعوت کرده يک تبسم هم نمي تواند بزند و اصلا يک جوک را نمي تواند درست تعريف کند، من چطور مي توانم با او کار کنم و مخاطب را هم بخندانم؟

به كارگرداني فكر نمي كنيد؟

-چرا قرار است فيلم بسازم. هميشه گفته ام بايد سني از من بگذرد تا وقتي به يک بازيگر مي گويم يک بار ديگر بگيريم، لااقل ريش و سبيل سفيد داشته باشم. چند قصه دارم و ان شا ا… بزودي شروع مي کنم. الان مثل بقيه کارگردان ها دنبال پول هستم. يکي از فيلمنامه ها هم جشنواره اي است و هم مي تواند در گيشه موفق باشد. يکي ديگر هم قصه سه نفر پيرزن است. در واقع من يک فيلم خارجي را ايرانيزه خواهم کرد. احتمالا سال آينده کليد مي زنم. سابقه کارگرداني را در تئاتر داشته ام اما در سينما اولين بار است.

نقش جدي در كارنامه شما به ندرت ديده مي شود. قصد نداريد در اين رويه تغييري ايجاد كنيد؟

-مگر کمدي جدي نيست؟ اگر منظور شما بازي درام است اين ويژگي در نقش طنز هم مي تواند وجود داشته باشد. همه کمدي ها بر مبناي خنده نيست. بازيگري که از پس کمدي بر بيايد، مي تواند نقش هاي دراماتيک ديگر را هم به خوبي بازي کند. کمدين واقعي هم در سينماي جهان به اندازه انگشتان دست است. گذشته از اين ها من در «رسوايي» کمدي بازي نکردم. در «معراجي ها» هم همينطور. من در «اجاره نشين ها» هم کمدي بازي نکردم. موقعيت و شرايط کمدي بود. باستر کيتون و چارلي چاپلين اگر کارشان را جدي انجام ندهند، شما را به خنده مي اندازند؟

برسيم به چند فيلمي كه از ابتداي سال تا امروز بازي كرديد. امسال خيلي پركار بوديد.

-بله چند فيلم سينمايي بازي كردم. در «پدر آن ديگري» به کارگرداني يدا… صمدي محوريت کار يک بچه بود و من عموي او بودم. در فيلم «مذاکرات مستقيم آقاي عبدي» به کارگرداني علي شاه حاتمي که اسم آن ابتدا «مدفون شده» بود هم به نوعي نقش خودم را بازي مي کنم. در اين فيلم مرا يک عده گروگان مي گيرند و درون تابوتي نگه مي دارند و زير خاک مي برند و مي گويند خانواده ام يک ساعت و نيم وقت دارند براي اينکه يک ميليون و نيم دلار به آدرسي برسانند و من زنده بمانم.

براي اين فيلم مي شد از هر شخصيت محبوب ديگر هم استفاده كرد؟

– فيلم را که ببينيد پاسخ سؤال تان را مي گيريد. او کسي است که مردم کمکش مي کنند و پول مي دهند تا آزادش کنند. فيلمبرداري اين کار در ابتداي امسال به پايان رسيد و در واقع 8 روز طول کشيد.

شما براي اولين فيلم پسر مرحوم ملاقلي پور هم بازي كرديد.

– بله. علي ملاقلي پور بسيار حرفه اي و عالي عمل کرد. او دقيقا مي دانست چه مي خواهد و همه چيز به آرامي و به خوبي پيش مي رفت. من در نقش همسايه آن زوج جوان بازي کردم. در فيلم مجيد جوانمرد، «آدم باش» هم بازي كرده ام و آنجا پدربزرگ امين حيايي هستم.

جديدترين فيلم تان هم «گينس» بايد باشد.

-بله . اولين فيلم محسن تنابنده به زودي کليد مي خورد و اين روزها مشغول تست گريم و لباس براي اين فيلم هستيم.

جشنواره فيلم فجر هنوز هم براي شما اهميت دارد؟

-قطعا جذاب است که آدم به عنوان پررنگ ترين عضو يک گروه شناخته شود اما ديگر در اين سن و سال آن شوق و ذوقي که من براي «آدم برفي» و «اجاره نشين ها» و … داشتم ، ندارم. آن زمان اگر تشويق مي شدم، با انرژي بيشتري به راه ادامه مي دادم. طبيعتا فرق هست بين دريافت جايزه در 25 سالگي يا 60 سالگي. وقتي بعد از دوران اوج جايزه مي گيري اين احساس را داري که ديگران خواسته اند قبل از اينکه تو در بستر مرگ بيفتي و ويلچرنشين شوي و … خوشحال بشوي. البته جايزه گرفتن در هر زماني خالي از جذابيت نيست، لااقل اينکه مي توان به فاميل ها گفت ما هم کسي شديم!

مدتي است از تئاتر دور مانده ايد .

-مي خواستيم نمايشي را روي صحنه ببريم اما نشد. سالني را از آموزش و پرورش پيدا کرديم اما خيلي جلوي پاي مان سنگ انداختند. قرار است برويم به ديدن معاونت کل آموزش و پرورش و صحبت کنيم. فعلا باور نمي کنند ما بتوانيم اجاره سالن را بدهيم. 27 ميليون تومان ضمانت از ما خواسته اند. آخرين تئاتري که ما اجرا کرديم در تماشاخانه سنگلج بود و رکورددار فروش شد. اسمش «اکبر آقا آکتور تئاتر» بود. تئاتر بازيگر را به روز مي کند. بازيگران بزرگ دنيا به خرج خودشان به لندن يا … مي روند تا روي صحنه باشند و به قولي يک ريکاوري داشته باشند. تئاتر بازيگر را از درون براي بازي کردن آماده مي کند چون سطح هنر بداهه سازي او را افزايش مي دهد.

فيلم هاي امروز سينماي ايران را مي بينيد؟

– به سينما نمي روم اما فيلم ها را دنبال و در منزل تماشا ميكنم.

حرفي مانده كه بخواهيد عنوان كنيد؟

-يک پيشنهاد براي مردم دارم. در ماه يک روز را براي خودشان قرار بدهند و در آن بيست و چهار ساعت با خودشان و مردم راستگو باشند. شايد ابتدا زندگي شان قر و قاطي شود، اما در نهايت به نفع شان است. من بعد از سفر حج دوم از خدا خواستم دروغ نگويم و اگر به خاطر تماشاي فيلمي به قراري دير رسيدم، مثلا بيمار شدن را بهانه نکنم! مردم هم راست بگويند، به آنان قول مي دهم نتيجه خوبي مي گيرند.