زیباترین اشعار عاشقانه و متن های پر احساس و رمانتیک را به همراه عکسهایی عاشقانه و دلنواز برای شما در این مطلب از ایران ناز گردآوری کرده ایم. امیدوارم لحظات زندگیتان سرشار از عشق باشد .
اگر این دنیا غریبه پرور است،
تو آشنا بمان
تو پای خوبیهایت بمان.
مردم حرف میزنند،
حرف باد میشود میوزد در هوا و تو را دورتر میکند از تمام کسانی که «باور» برایشان یک چهار حرفی نا آشناست.
اگر کسی معنای عاشقانههایت را نفهمید؛ بر روی عشق خط نکش!
عاشقانههایت را محکم در آغوش بگیر و بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند.
دنیا خوب، بد، زشت، زیبا فراوان دارد.
تو خوب باش…
تو زیبا بمان
و بگذار با دیدنت هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند،
رو به آسمان نگاه کند
و زیر لب بگوید:
هنوز هم عشق پیدا میشود.
بغلم کن که از این دربه دری میترسم
و از این وحشت و این بیخبری میترسم
مدتی هست که از خانه ی امنم دورم
بغلم کن که من از هر خطری میترسم
هی خبر پشت خبر باز درختی افتاد
من تنم ساقه و از هر تبری میترسم
اگر از رخوتِ دنیا و زمین شعر شدم
علت آن است که از بی اثری میترسم
آی مردم بخدا روز قیامت شده است
من از این تیتر به ظاهر خبری میترسم
تا که احوال دل و دیده ی ما بارانیست
ازخودم, از تو و از پشت سری میترسم…
میگم : به نظر من همه ی عشقا قلابیَن .
میگی: بشکنه این دست! قلابیَم من؟
میگم: بابا قلابی دیگه، مثل ماهی و قلاب منظورمه.
میگی : آها! از اونها که سعدی گفته چو جورش میبری نزدیک او دیگر نرو؟ میگم: ای بیبصر! من میروم؟
او میکشد قلاب را… دوتامون میخندیم و میریم تو فکر، تو به نمی دونم چی فکر میکنی و من به یه ماهی که
از قلاب جدا شده با لب پاره پوره. به اینکه آدم جای لبش، دلش گیر میکنه موقع جدایی دلش پاره پوره میشه.
آمان دل های گیر! از پاره های پوره! کاش عشق قلابی نبود…
انسان عاشق که میشود
حساستر میشود
بی تاب تر می شود!
و دلتنگی را برای بار اول از نوعِ قشنگتری حس میکند!
انسان عاشق که میشود ؛
خودش را بیشتر دوست خواهد داشت
و « او » را بیشتر از خودش…
از تو چه پنهان،
گاهی آنقدر خواستنی می شوی
که شروع می کنم
به شمارش
تک تک ثانیه ها
برای یک بار دیگر رسیدن،
به تو …
-آنتوان_دوسنت_اگزوپری
عشق را دیوانه بودم ساده میپنداشتم
من تو را مثل خودم دلداده میپنداشتم
واقعاً از آسمان افتاده بودی ماه من؟
یا تو را از آسمان افتاده میپنداشتم؟
کفر بود اما نگاهت را خدایی لا شریک
شانههایت را فقط سجاده میپنداشتم
در گمان قلب من این راه پایانی نداشت
عشق این بنبست را من جاده میپنداشتم
وای بر من! دل نمیبستم به لبخندت! به عشق!
کولهبارت را اگر آماده میپنداشتم
همه مستیم ولی کیست که عاشق باشد؟
با دل گم شده از خویش موافق باشد؟
بستر باغچه گرم است که مریم شدهایم
کیست در داخل مرداب ، شقایق باشد ؟
وقت شادی همه لبخند تو را میبوسند
خوشتر آن دوست که همشانهی هق هق باشد
فرصت آینه سنگ است بزن تا شاید
پشت آیینه خداوند حقایق باشد
عشق،دریای جنون است و خطر، میبایست
دل در این ورطهی پر حادثه قایق باشد
گوهرت را به کسی بخش که لایق باشد
نه که دل دل زدنت، آینهی دق باشد
خرش هم عشق پاکم را هوس پنداشتند
من تورا میخواستم اما نشد ، نگذاشتند
آسمان صاف من امشب به باران میرسد
با جدایی قصه ی ما هم به پایان میرسد
#وحیدعیسوی
بقراط یه جایی گفته :
پیش از اینکه شروع به درمان کسی کنی، از او بپرس آیا حاضر است چیزهایی را که بیمارش کردهاند، کنار بگذارد؟
ولی نمیتونند
حداقل خیلیا نمیتونن
دلشون به تک بیت #فرشاد_کولیوند خوشه که میگه:
مبتلایم کردهای،
درمان نمیخواهم
که عشق،
بیگمان شیرینترین
بیماریِ دورانِ ماست !
آنگاه که مردی به زبان نمی آورد زنی را دوست دارد،همه چیز را از دست می دهد.حتی آن زن را…
و آنگاه که زنی به زبان می آورد مَردی را دوست دارد،همه چیز را از دست می دهد.حتی آن مرد را…
در عشق؛ سکوت،جنایت مَرد است و حرف زدن،جنایت زن…”