ایران ناز » ادبیات،شعر و داستان
من مست می عشقم ، و از توبه که به شکستم راهم مزن ای عابد ، می خواره چه می دانی
لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی
یک سلسله دیوانه ، افسون نگاه او ای غافل از آن جادو ، افسانه چه می دانی