وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

نگاهی به مجموعه شعر «من پسری ساده برای بهار هستم» (هادی محیط)

آیا شاعر با تعریف‌های به روز شعرش را لزوما اجرا می‌کند؟ و ساختار شعرش را در سه بازوی نحوی موسیقی محتوا خود مختارانه اجرا می‌کند؟… آیا اینکه این تعریف که شعر اتفاقی است در زبان، سکانس آخر فیلم بلند تعریف‌های دلیرانه شعر است؟ و شاعر امروز و پیش‌رو، ناگزیر از یک اجرای تعریفی است. و در شعرش را به روی چرخش تعریف‌ها می‌بندد؟
جواب این همه سوال نه در حد یک نوشته و نگاه به یک مجموعه شعر است. اما می‌تواند در ذهن منتقد و شاعر خلاصه‌ای از جواب‌ها را در یک واکاوی ایجاد کند. و ارتباط آن را با شعر شاعران امروز [و در اینجا مجموعه شعر. من پسری ساده برای بهار هستم هادی محیط] پی گرفته شود. چه محیط به عنوان شاعری از دهه‌ی هفتاد بستر زمانی محتوایی دارد که خبر از جدی بودن و حرفه‌ای اندیشیدن در عرصه‌ی شعر می‌دهد. پس دل به چرخش و شکل‌های گوناگون این تعریف روز: که شعر اتفاقی است در زبان، در شعر محیط خوش نمی‌کنیم یا به عبارتی نمی‌توانیم بکنیم.
بلکه با ارائه‌ی نمونه‌ها سعی می‌کنیم نشان دهیم که محیط به واسطه‌ی تکیه بر حس و شهود در پیکره‌ای از زبان… و آشنازدایی به عنوان اصلی که هویت محکم و متکثری در شعر امروز و حتی دهه‌های پیش دارد، و هم جا افتاده است و هم نو و نیز به خاطر شاعر بودن [چرا که این لقب در هاله‌ای مه‌آلود از مدها و دمده‌ها هم قرار بگیرد باید خود را اثبات کند.] خوشبختانه محیط این عنوان را اثبات می‌کند. و سر نخ‌های حضورش را به دست سطرها و وا&#۶۴۳۹۴;ه‌هایش می‌دهد.
تا در متن متفاوت‌نویسی، قرارداد یک تعریف بودن را در شعرش ساقط کند. و آنگاه تعریف‌های متکثر و حتی آمیخته‌شده‌اش که ناشی از انباشت تجربه و حس‌ورزی است، از نیمه پنهان وجودش در فرصتی سیال در شعرش جاری و ساری کند. چرا که او می‌داند هر اثر هنری و ادبی از تثبیت شدن در هر فازی که لازم باشد، می‌گریزد. تا اشارت‌های روشن خود را بلاتکلیف نگذارد.
من پسری ساده برای بهار هستم/ برای آب که جن و پری دارد
وقتی رد مشق‌هایم/ زخمی قرمز بر دفترهای جهان گذاشت
قطاری آمد/ از کلمه و قدم‌های گیج خودکار…
محیط در اولین مجموعه خود پی به این مسئله مهم می‌برد که اکثر تئوری‌هایی که تحت جریان پست‌مدرن، دور تفکر و احساس شاعران امروز را گرفته، هر چقدر هم سعی شود (به متن اندیشی ادبی خلاصه شوند، ایده پراکنی‌های گاه به جا و جذاب و گاه پراکنده و متناقض هستند که سر نخ آن‌ها از جریان‌های روزآمد سیاسی و اجتماعی می‌آید.
نتیجتا در قالب هر اشارت آن‌ها، قرار گرفتن فقط برای عرصه‌ی آزمون و تجربه. و نه دیکته‌کردن به کار خواهد آمد. هم‌چنان که پرانتزهایی از این جریان با توجه با مسبوق به سابقه بودنشان در عرصه‌ی متون کهن ادبی و حتی جا باز کردن تئوری‌های صد در صد آنجایی برای شعر ما معنا آفرین و زبان آفرین است.
البته جا باز کردن این مسئله در ادبیات و خاصه شعر ما وقتی توجیه مهمی می‌یابد که نظری بالا بلند، از زبان بزرگی مثل نیچه جوابگو می‌شود، یعنی فلسفه به عنوان نوعی تفکر ادبی مسئله‌ای که در این سال‌ها پاشنه‌ی محکم در بسیاری شورش‌ها و نوآوری‌ها بوده است.
پس تثبیت و در جا زدن در یکی از این تزها نادیده گرفتن سویه‌های متحرک و زنده‌ی یک سوژه است. به همین جهت محیط با نگاهی هوشمندانه به طرف این تئوری‌ها می‌رود. آنگونه که اول از همه شاعری پیش لطمه نخورد.
او در خیزش‌های شعری خود به ادعایی که هم می‌خواهد به کشف لایه‌های زبان برسد. و هم به بی‌تفاوتی به مسائل جامعه‌اش بنازد – تجاوز می‌کند. و کشف و شهود زبانی و در زبانی خود را به تمام جهات پیوند می‌دهد:
جای دیوانه/ با بطری پر از سیگارش
پاهای بزرگ نصب می‌کنم
بروید!/ ای تمامی معشوقه‌های دفن شده در خون
درست است که شاعر در مجموعه‌ی (من پسری ساده برای بهار هستم) پاره روایت‌های از جزه جهان را در چینشی متفاوت کنار هم می‌گذارد و تبادل خودآگاه و ناخودآگاه را در بسیاری کارها با تردستی شکل می‌دهد، ولی نه در اجرای کارش محافظه‌کار است و نه افراطی. چه می‌داند که سرنوشت نوگرایی‌هایی افراطی و خیانت به ذات شاعرانه نمونه‌های بسیاری در پرونده‌های شعر این دو دهه دارد.
هم از این رو به حق در اولین کارش دغدغه‌ی به رویت رساندن خود را دارد، و البته این نمایاندن تا این‌جا زیبا و تامل‌برانگیز است، ادامه‌ی آن کار و نقشه می خواهد و یافتن ویژگی‌های مصنوع و ناگهانی بلکه راه و روش‌هایی که در پروسه‌ی بلند شاعری دست‌یافتنی در حین کارند.
من فکر می‌کنم محیط در شعرهایی موفقیت زیادی را کسب کرده که به لحن یک‌دست زمزمه‌وار خود که در کلیت شعر موسیقی را می‌سازند وفادار بوده، شعرهایی بی‌نظیر:
من پسری ساده برای بهار هستم/ دستم را از ماه می‌تکانم/ گفتم زلزله می‌آید/ جای دیوانه/ این بیماری سنگی/ سی پنجم غربی و…
کلام آخر این‌که خیلی ساده: محیط شعر را در بزن‌گاه‌های سبک، ناقابل نیافته. او پسر ساده‌ی بهاری است. که ریشه در کناره‌های روانی مادر و هزاران واژه‌ی تکان‌دهنده‌ی دیگر دارد. اینگونه شعری مسلما – برای ادامه‌اش چشم انتظاری می‌آورد.


پایگاه فرهنگی هنری ایران ناز