رئیسجمهور هم دربارهء جریحه دار شدن احساساتش شعری میسراید
و آنرا در روزنامهها و مجلات و رادیو و تلویزیون منتشر میکند
و به شما میگوید: ببخشید، ولی فکر نکنم مادرم از شما خوشش بیاد
و به شما میگوید: لطفاً با مادر صدراعظم کاری نداشته باشید
که آیا شما مادر نخستوزیر را… یا نه؟! اگر رأی مثبت داده شود،
شما مادر نخستوزیر را…! ولی اگر رأی منفی داده شود،
نخستوزیر دست شما را در مقابل دوربینهای تلویزیونی میفشارد و برای شما آرزوی موفقیت میکند
و رئیسجمهور هم اسلحهاش را در میآورد و به شما شلیک میکند.
اگر شما کُرد باشید، رئیسجمهور مورد تشویق قرار میگیرد!
وگرنه او را به دادگاه احضار میکنند و او در بین راه فرار میکند و به یونان
پناهنده میشود
شما هم متأثر میشوید و به خانه برمیگردید و میبینید که خانوادهتان ناپدید
شدهاند
و سالهای سال به دنبال خانوادهء خود از این شهر به آن شهر آواره میشوید
و سرانجام در فقر و غربت، از غم و گرسنگی میمیرید
و از داستان زندگی شما بیش از هزار و هفتصد فیلم سینمایی ساخته میشود
و مقالهای فمینیستی در روزنامه چاپ میکند و تبعیض جنسی را به شدت مورد انتقاد
قرار میدهد
و از شما میخواهد که پدر نخست وزیر را…!!
در اولین فرصت خود را دار میزنید! چند روز بعد جسد شما را در حالی که طناب داردور گردنتان است
و با گلوله سوراخ سوراخ شده و با اسید سوزانده شدهاید، پیدا میکنند!
پزشک قانونی جسد شما را لاشهء سگ تشخیص داده و در حومهء شهر دفن میکند
هم شما و هم خانواده تان را…! سپس شما به همراه خانواده تان به کرهء ماه
تبعید میشوید
و مافیا به خاطر شهوت زیادتان، به شما پیشنهاد همکاری در زمینهء تهیهء
فیلمهای پورنو میکند!
نخستوزیر هم برای تلافی، یک بازی دوستانهء فوتبال بین تیم محبوب خودش و تیم
محبوب شما ترتیب میدهد
و داور بازی را میخرد و تیم محبوب شما را با نتیجهء مفتضحانه ای شکست میدهد
و در تصادف با اتومبیل کشته میشوید! به خانوادهء شما اطلاع داده میشود
که شما در حال مستی رانندگی کردهاید و شدت تصادف چنان زیاد بوده که بدن شما
تکه تکه شده است
چون عربستان رئیسجمهور ندارد! شما متوجه اشتباه خود میشوید
و این دفعه به پادشاه عربستان میگویید: «مادرت رو…»! همه از خنده دست
میکشند
و پادشاه هم زبان شما را قطع میکند