وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

این تیم در لیگ نهم، پنجم هم نمی‌شود!

من قصد پراکندن تخم یاس ندارم، زیرا خودم همواره دست در دست امید داشته‌ام، ولی واقع‌بینی یک چیز است و خوش‌بینی چیز دیگریست. بعد از سی سال تجربه هواداری و رفتن به ورزشگاه آزادی، آن هم در سرما و گرما، دیگر شب جمعه فوتبال را می‌شناسم!
چندان دل و دماغی برای گپ زدن نداشتم و از بخت بد یا خوش(!) آدم خوشمزه و سرحالی هم به پستم خورد. اصلا نفهمیدم راننده ماشین دربستی چگونه با من احوالپرسی کرد و چطور جوابش را دادم یا ندادم، اما کمی که از مسیر گذشت، نگاهم به عکس روی در داشبورت ماشین افتاد: «پرسپولیس، قرمزته»!

به نوشته نود؛ با دیدن این نوشته قرمز رنگ، آن هم کنار عکس کوچک «علی پروین» نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیم و همین خنده سر درد دل راننده پرسپولیسی را باز كرد: «به عنوان كسی که سی سال است این تیم را دوست دارد و آن را گرامی داشته است، احساس می‌کنم پرسپولیس کوچک شده و برابر یک کار بزرگ در لیگ نهم قرار دارد. گزارش‌هایی که می‌رسد همگی حکایت از اوضاع نابسامان این تیم دارد و …»

همین طور که به منظره بیرون نگاه می‌کردم با بی‌میلی پرسیدم، با چه سند و مدرکی این حرف را می‌زنید؟ شاید تحت تأثیر برخی رسانه‌های گروهی و مطبوعاتی قرار گرفته‌اید؟! نگاهی عاقل اندر سفیه کرد و با همان حرارت قبل ادامه داد: «به نظر می‌رسد که اصلا توی باغ فوتبال و این حرف‌ها نیستید! من با سند و مدرک حرف می‌زنم. سال‌هاست با این تیم نفس کشیده و زندگی کرده‌ام، بنابراین بوی ناکامی یا کامیابی پرسپولیس را از ماه‌ها قبل از شروع فصل احساس می‌کنم. هم اکنون استقلال تیم خود را بسته و چند روز آخر دوره بدنسازی خود را در ترکیه طی می‌کند. سپاهان هم که قبل از همه به آنکارا رفت و برگشت. ذوب آهن دیگر تیم اصفهانی نیز به خارج رفته تا با آمادگی بیشتر پای به لیگ برتر بگذارد، اما پرسپولیس نه سرمربی دارد و نه توانسته ستاره‌هایش را حفظ کند و مسئولان این تیم در لاک خود پنهان شده‌اند. هر روز اسم یک مربی بزرگ ردیف شده و روز بعد همه چیز تکذیب می‌شود و …»

این مرتبه کمی روی صندلی جلو جابه‌جا شده و گفتم: چرا این همه بذر ناامیدی می‌پاشی؟ خدا را چه دیدی، شاید همین تیم به ظاهر بی‌امید پرسپولیس، لیگ نهم را به آتش کشید و در میان ناباوری، عنوان قهرمانی را از آن خود کرد. آخر شنیده‌ام، فوتبال رو ندارد و غیر قابل پیش بینی است! بار دیگر براق شد. در صدم ثانیه ذهنش را خواندم. انگار طرف با خودش می‌گفت: این بابا خیلی پرت است!‍ سکوت آقای راننده کمی طولانی شد تا دوباره پرسیدم به چه دلیل ساکت شدید؟

سری به نشانه تاسف تکان داده و گفت: «من قصد پراکندن تخم یاس ندارم، زیرا خودم همواره دست در دست امید داشته‌ام، ولی واقع‌بینی یک چیز است و خوش‌بینی چیز دیگریست. بعد از سی سال تجربه هواداری و رفتن به ورزشگاه آزادی، آن هم در سرما و گرما، دیگر شب جمعه فوتبال را می‌شناسم! شک ندارم که این پرسپولیس با چنین شرایطی و از دست دادن ستاره‌ها، دیگر پنجم لیگ نهم هم نخواهد شد، چه رسد به قهرمانی!»

کمی بین ما سکوت جاری شد تا این که به مقصد رسیدیم و من خسته و بی‌حوصله از شغل بی‌لذت خبر نگاری(!) در حال پیاده شدن از ماشین دربستی بودم که صدای راننده به گوشم خورد: «داداش! می‌دانم که اهل فوتبال و این حرف‌ها نیستی، پس باید ببخشید که یک ساعت با صحبت درباره پرسپولیس سرت را به درد آوردم و …»!
زهر خندی زده و جواب دادم: خواهش می‌کنم!



پایگاه فرهنگی تفریحی ایران ناز