طلاق در جوامع سنتی مذموم است بنابراین اکثر خانواده ها تلاش می کنند این اتفاق نیفتد برخی تابع قوانین و سنتهای خانوادگیشان هستند كه مثلا عروس با لباس سفید میرود و با كفن برمیگردد. بعضی افراد تحصیل كرده، مذهبی و سیاسی با سمتهای مهم و مشكلهای زناشویی غیرقابل حل ترجیح میدهند طلاق زیر یك سقف را تجربه كنند.
مثلا یك استاد دانشگاه رشته روانشناسی كه به مردم در مشكلاتشان كمك میكند از تفاوتهای خود و همسرش چشمپوشی میكند و با مدارا زندگی را ادامه میدهد زیرا با طلاق جایگاهش در میان عموم و جامعه تزلزل مییابد. این گروه از افراد سعی میكنند شیوه سازگاری را در پیش گیرند.
زن و مرد نیاز به پشتوانه عاطفی دارند به خصوص زنان از این نظر تمایل بیشتری دارند که حامی و پشتیبان عاطفی داشته باشند و چون زن برخلاف مرد انتخاب شونده است درون خود این ترس را دارد که مبادا پس از طلاق تنها بماند.
سومین عامل که متأسفانه به ضرر زنان تمام می شود این است که زنان پس از جدایی از سوی جامعه و برخی افراد مورد بی حرمتی قرار می گیرند.برای سازگاری باید زوجین را وادار كرد تا مشكل را ریشهیابی و حل كنند و به طرف تفاهم عاقلانه پیش روند؛ یعنی هر دو طرف بخواهند تغییر كنند و سطح انتظارات را پایین بیاورند و از مشاور كمك بخواهند.
کم نیستند والدینی كه ایثار میكنند تا فرزندان بزرگ شوند و به اصطلاح از آب و گل درآیند یا برای ادامه زندگی به توصیه دوستان و آشنایان فرزند دیگری میآورند. تولد فرزند در این روابط ازهم پاشیده مشكلها را بسیار پیچیدهتر خواهد كرد. بزرگ شدن فرزندان یا تولد فرزندی دیگر شرط ماندگاری نیست.برخی امید دارند كه این اوضاع را میتوانند به سمت بهبود شدن روابط تغییر دهند.البته می توان به این موضوع امید داشت اما این اتفاق خود به خود نخواهد افتاد.
اما چه باید کرد؟
برای سازگاری باید زوجین را وادار كرد تا مشكل را ریشهیابی و حل كنند و به طرف تفاهم عاقلانه پیش روند؛ یعنی هر دو طرف بخواهند تغییر كنند و سطح انتظارات را پایین بیاورند و از مشاور كمك بخواهند و اگر همه قدمها برداشته شد ولی یكی از طرفین همچنان نتوانست خود را با شرایط وفق دهد، طلاق اجتنابناپذیر است