تنهاست.
پنجرهای که تو در آستانهاش نمیایستی؛
تنهاست.
منظرهای که تو نگاهش نمیکنی؛
تنهاست.
تختی که تو رویش نمیخوابی؛
تنهاست.
تختهسنگی که تو رویش نمینشینی؛
تنهاست.
دستگیرهی در، که تو لمسش نمیکنی؛
تنهاست.
آن قاشقِ قدیمی که مدتهاست با آن غذا نخوردهای؛
تنهاست.
دریایِ پهناور حتا، که تو پایت را به آبش نمیزنی؛
تنهاست.
این همه مثال کافی نیست؟
برایِ آنکه باور کنی
"من" که "تو" را ندارد؛
تنهاست؟!!!