بنابراین ضحاک برای آرام ساختن مارها به نسل کشی (که به نظر می رسد یکی از اهداف پشت پرده ی ابلیس بود) پرداخت،در این هنگام برچیده شدن بساط پادشاهیش را هم خواب می بیند،خواب گزاران ظهور «فریدون»و شکست ضحاک را حتمی و قریب الوقوع،تعبیر کردند ضحاک به تعقیب فریدون پرداخت (چون فرعون در تعقیب موسی)مادر فریدون-فرانک-از بیم مرگ فرزند و از این که مبادا به سرنوشت پدرش –آبتین-که مغزش طعمه مارهای ضحاک شد ،مبتلا شود،وی را به البرز کوه می برد
فریدون در آنجا از پستان گاوی به نام« پرمایه»شیر می خورد و می بالد و فکر انتقام جویی پدر و قربانیان بی گناه دیگر را در سر می پروراند.به موازات این کار «آرمایل»و«کرمایل»دو پادشاه زاده ی پارسا و پاک سرشت،به چاره جویی می پردازند،در لباس آشپز به دربار ضحاک می روند،بزرگ ترین خدمت آنها ،نجات افراد بود،آنها دو نفری را که روزانه برای کشتن و تهیه ی غذای مارها ،تحویل می گرفتند. یکی را به البرز کوه،نزد فریدون می فرستادند و بدین ترتیب هسته ی مرکزی و مردمی شورش علیه ضحاک بنا نهاده شد.
سر انجام پس از استیلای کژی و ناراستی و نارضایتی،«کاوه آهنگر» که حدود هفده فرزند یا برادران وی قربانی مطامع ابلیسی ضحاک شدند ، با عده ای قیام کرد و در البرز به فریدون پیوستند،نیروهای شورشی با پیش آهنگی فریدون و کاوه بساط پادشاهی ضحاک را برچیدند.فریدون به واسطه ی سروشی(به تعبیر فردوسی)از کشتن ضحاک با «گرزگاوسر» منصرف شد و او را برای عبرت آیندگان در دماوند به بند کشید