رؤیایم بازیگری نبود
اولینبار چه زمانی حس علاقه به بازیگری در وجودت شكل گرفت؟
از بچگی تنها رؤیایی كه نداشتم رؤیای بازیگری بود. در آن دوران به پزشكی و مهمانداری هواپیما علاقه داشتم اما به مرور این رؤیاها تغییر كرد. در تابستان سال 74 در كلاسهای مختلف ثبتنام كردم. از كلاس زبان و خطاطی گرفته تا تئاتر. هیچ فكرش را نمیكردم یك روز بازیگری برایم جدی شود.
آن موقع چقدر این حس را جدی گرفتی؟
در آن دوره به طرز عجیبی شیفته بازیگری شدم. كمكم عاشق تمام لحظاتی شدم كه تمرین بیان داشتیم یا اتود میزدیم، تمام ساعاتی كه نمایشنامهخوانی داشتیم؛ غروبهایی كه دور هم جمع میشدیم و تمرینهای فشرده میكردیم، در واقع یك جورهایی به این كار وابسته شدم. نوجوانی بودم كه توانسته بود عشق واقعیاش را پیدا كند. هنوز كه هنوز است دلم برای آن لحظات تنگ میشود. فكر میكنم كاش آن همه عشقی كه آن موقع به آن كار داشتم ماندگار بود.
اولین جرقه با هوای تازه
قبل از اینكه بازیگر شوی چه كار میكردی؟
آن موقع دانشجوی مترجمی زبان فرانسه بودم، تقریبا 19 ساله بودم. وقتی وارد دنیای بازیگری شدم سه ترم دانشگاهم را مرخصی گرفتم اما بعد تصمیم گرفتم كه درسم را تمام کنم. خیلی خوشحالم كه توانستم با آن همه فشردگی كار درسم را ادامه دهم.
اولین بار علاقه به بازیگریات را با چه كسی در میان گذاشتی؟
با خانم مهتاب نصیرپور كه استاد تئاترم بودند صحبت كردم. ایشان گفتند من فكر میكردم علاقهمند به بازی هستی اما باورم نمیشود كه اینقدر علاقهات جدی باشد. آن زمان با خانم نگار عابدی همكلاس بودم. خانم عابدی وقتی اشتیاق من را دید،گفت میتوانی در سریال «هوای تازه» كه همسرم كارگردانی میكند بازی كنی.
یك روح سرگردان بودم
اولینبار كه مقابل دوربین قرار گرفتی چه حسی داشتی؟
واقعا ترسیده بودم، اضطراب تمام وجودم را گرفته بود. نمیتوانستم بازی كنم. البته كسی متوجه این حال من نشد. بعد از آن سریال بود كه دوستان لطف كردند و من را به پروژههای مختلف معرفی كردند، یكی، دو سال به دفترهای مختلف میرفتم و فرمهای متعددی را پر میكردم. روزهای سختی را پشتسر گذاشتم چون به راحتی من را برای بازیگری انتخاب نمیكردند.
خانوادهات راضی بودند كه بازیگری را به عنوان شغل آیندهات دنبال كنی؟
نه موافق بازیگری من نبودند. پدرم هنوز نتوانسته با این كار من كنار بیاید. به خصوص با زمان آن مشكل دارد. میگوید چه معنی دارد كه پنجشنبه غروب بروی سركار. آن موقع كه خانه پدرم بودم زمان كار من اذیتش میكرد. به هر حال سختگیریهای خودش را داشت. مادرم هم دوست داشت من پزشكی بخوانم اما خب الان از من راضیاند؛ البته مطمئن هستم كه اگر پزشك میشدم خوشحالتر میشدند.
دستمزد اول و لباس نو
اولین دستمزدت چقدر بود؟
اولین دستمزدم برای فیلم «پشت دیوار شب» بود و 20 هزار تومان گرفتم. دومین دستمزدم كه برای بازی در نقش «همسر شهید» بود، ماهی 100 هزار تومان به من دستمزد میدادند.
با اولین دستمزدت چه كار كردی؟
لباس خریدم. هنوز هم با دستمزدهایم لباس و كیف و كفش میخرم (میخندد) كلا عاشق خرید هستم.
روند زندگیات بعد از مشهور شدنت چه تغییری كرد؟
من واقعا دنبال شهرت نبودم. چون اصلا برنامه زندگیام چهره شدن نبود. همیشه به تحصیلات و درس و یادگرفتن فكر میكردم. اما واقعا مسیر زندگیام به طور ناگهانی تغییر كرد و پیچیده شد. اتفاقاتی كه هیچوقت رویای آن را نداشتم برایم افتاد.
میخواهم جدی باشم
نمیدانم رضا عطاران در من چه ریشهای دید كه فكر كرد میتوانم طنز بازی كنم. درست است كه طنز را دوست داشتم اما چون ریتم زندگی و درون من آرام است دلم میخواهد كار جدی را دنبال كنم. من در پشت صحنه هم همیشه جدی هستم، اهل بگو، بخند نیستم.
و 70 كار طنز!
بعد از سریالهایی كه بازی كردم فكر كردم این چه وضعی است. نمیخواهم اینطور بازیگری كنم. بازیگری را كنار گذاشتم. تصمیم گرفتم فیلمسازی كنم. از اینجا بود كه رفتم پشت صحنه پروژههایی كه كار یاد بگیرم و چقدر حضور در پشتصحنه كارها برایم مفید بود. در پشت صحنه كارگردانهایی مثل داریوش مهرجویی، كیانوش عیاری و… تقریبا با تمام كارگردانهای بزرگ كار كردم. منشی صحنه پروژه بودم. بعد در سریال «خانه به دوش» دوباره مسیرم تغییر كرد.