من پس از گفتگویی کوتاه شماره تلفن آن خانم را گرفتم و از آن روز به بعد ارتباط تلفنی ما برقرار شد. متأسفانه با وجود آن که هیچ شناختی نسبت به شهلا و خانواده اش نداشتم خیلی زود به او وابسته شدم و از پدر و مادرم خواستم به خواستگاری اش بروند. خانواده ام با شنیدن این پیشنهاد خوشحال شدند و پس از برگزاری مراسم خواستگاری، من و شهلا با هم ازدواج کردیم. ولی افسوس که در مدت کوتاهی متوجه شدم همسرم به مواد مخدر اعتیاد دارد.
با روشن شدن این واقعیت می خواستم موضوع را با خانواده ام مطرح کنم اما وضعیت روحی والدینم نگران کننده بود و به توصیه پزشک تحت هیچ شرایطی نباید استرس و ناراحتی به آنها وارد می شد به همین دلیل تصمیم گرفتم شهلا را ترک بدهم ولی هر چه تلاش کردم به نتیجه ای نرسیدم و این موضوع مرا بسیار آزرده خاطر کرده بود. ازشما چه پنهان، همسرم که فردی رفیق باز است هر روز دوستان بی سر و پای خود را به خانه دعوت می کرد.
او خانه ما را پاتوق کثیف کاری دوستانش کرده است و از آن ها پول می گیرد.مرد جوان اشک هایش را پاک کرد و گفت: اشتباه من این بود که بدون شناخت با دختری غریبه ازدواج کردم و اشتباه خانواده ام نیز این بود که می گفتند چون ازدواج اجباری خواهرم به طلاق ختم شده است مرا آزاد گذاشتند تا خودم انتخاب کنم و گفتند هیچ نظری نمی دهند.