به گزارش ایران ناز:فریادهای سوختم و نالههای سوزناک، نخستین پلان این سناریوی تلخ است و قربانیان چه زن و چه مرد در آن لحظه شوم حتی تصور نمیکنند علت این سوزش و ذوب شدن پوست شان چیست؟! و چه آینده بیروحی پیش رو خواهند داشت.اسیدپاشی شاید در نگاه نخست جسم و زیبایی قربانیان را هدف گرفته باشد، اما باید گفت روح و روان، سیبل اصلی این اسیدپاشیها است.تراژدی اسیدپاشی هر چند یکبار با انگیزههای مختلفی رخ میدهد اما در بعضی از این تراژدیها دیده میشود قربانیان یا به اشتباه مورد هدف قرار گرفتهاند یا هنوز مشخص نشده عامل اسید پاشی کیست و با چه انگیزهای دست به این جنایت تلخ زدهاند.
ازقربانیان این تراژدی زمانی که هدف قرار میگیرند نمیتوانند باور کنند اسید نه تنها چهره شان را سوزانده بلکه صفحات ندگیشان را که برای آینده طراحی کرده بودند نیز بدون شعلههای آتش سوزانده است.اگر در این تراژدیها چشمهایشان را از دست نداده باشند باید صحنهای باور نکردنی را باور کنند و آن زمانی است که با دنیایی از استرس جلوی آینه بروند و پلکهایشان را به آرامی باز کنند و با دیدن چهرهای ناآشنا برای همیشه از آینه فراری شوند.
برخی نقاب به چهره میزنند، برخی گوشهنشین و منزوی میشوند و حتی عدهای خود را در اتاق یا کمد چوبی زندانی میکنند و کم دیده شده است قربانی اسیدپاشی روحیهای قوی برای آیندهاش داشته باشد.همه آرزوها جای خود را به رویایی دست نیافتنی داده بودند و چشم امید به پزشکان دارند و باید عادت کنند که اطرافیانشان نگاههای دلسوزانهای خواهند داشت و همه با کنجکاوی و گاهی با ترشرویی به آنان مینگرند.
همیشه سعی دارند لبخندی دروغین بر چهرهداشته باشند اما غم سنگینی پشت خندههایشان نهفته است.
طاهره بهرامی در یک تراژدی تلخ از سوی رقیب عشقی هدف اسیدپاشی قرار گرفته است. وی میگوید: دخترم نیز لبها و یکی از پاهایش با اسید آسیب دیدهاست و بعد از مدتی که ما از هم دور بودیم دختر کوچولویم زمانی که مرا با نقاب دید نشناخت و این برای یک مادر خییلی سخت است که بچهاش وی را نشناسد، لحظه تلخی بود تلختر از صحنه اسیدپاشی اما با کلی حرف و یادآوری روزهای پر خاطرهمان مرا به عنوان مادر پذیرفت و شناخت.
اعظم مظاهری یکی دیگر از قربانیان است. وی که نمیداند چه کسی و با چه انگیزهای به صورتش اسید پاشیده است نیز گفت: پا گذاشتن در جامعه برایم سخت بود اما اینکار را کردم و امروز با چهرهای سوخته به سرکار و دانشگاه میروم اما بعد از شرایط بد مالی این نگاههای سؤالبرانگیز مردم است که مرا آزار میدهد.
من خودم نمیدانم چرا قربانی شدم اما مردم به جای اینکه حالم را بپرسند به دنبال علت حادثه هستند و بازگو کردن روز حادثه و یادآوری آن صحنه برایم سخت است.
تعدادی از قربانیان اسیدپاشی نیز دیده میشوند که تا به امروز خود را پنهان نگه داشتهاند و به خاطر زندگی بچهها و خانوادهشان پذیرفتهاند در خانه باشند و دیگر به دنبال درمان نیستند و این در حالی استکه شرایط مالی و زندگی، آنها را به تنگنا رسانده است و هیچ مقامی یا ارگانی نیست که به این افراد کمک کند.