اگر بچه باشيد و آرزو نکنيد کاش زودتر برويد مدرسه . . .
ميتوانيد از بچگيتان لذت ببريد.
اگر نوجوان باشيد و آرزو نکنيد زودتر دانشجو بشويد . . .
ميتوانيد از نوجوانيتان لذت ببريد.
اگر هر درسي که خواندهايد اصرار نداشته باشيد که حتماً برويد سر کار . .
ميتوانيد از بيکاريتان لذت ببريد.
اگر داريد کار ميکنيد و آرزوي آخر هفته و تعطيلات نداشته باشيد . . .
ميتوانيد از کارتان لذت ببريد
ولي اگر تعطيلات هستيد و نگران تمام شدناش نباشيد . . .
ميتوانيد از تعطيلات لذت ببريد.
اگر وسط مهماني هستيد اگر نگران اين نباشيد که ديگران راجع به شما چي فکر ميکنند. . .
ميتوانيد از مهماني لذت ببريد.
اگر شروع کرديد به رقصيدن به اين فکر نکنيد که رقصتان چه طور به نظر ميآيد . . .
ميتوانيد از رقصيدن لذت ببريد.
اگر داريد زندگي ميکنيد و نگران اين نباشيد که وقتي مرديد چه اتفاقي ميافتد . . .
ميتوانيد از زندگيتان لذت ببريد.
وقتي مرديد چون چيزي نيست که نگراناش باشيد . . .
حتماً از مردنتان لذت ميبريد.
به طور خلاصه: اگر نگران چيزي نباشيد ميتوانيد از آن لذت ببريد.
اگر نگران اين باشيد که چرا لذت نميبريد يا چرا به اندازه کافي لذت نبرديد عمراً از چيزي لذت نمىبريد.
زندگي منتظر است يک لحظه ساکت بشويد تا بتواند با شما حرف بزند. همينطور چهارزانو روبرويتان
نشسته، چانهاش را به دستهايش تکيه داده و نگاهتان ميکند،
و نگاهتان ميکند …
فدااااای سرت اگه دنیا باهات کنار نمیاد
اگه کسی حرفتو نمیفهمه
اگه زندگی با اتاق خلوتت درگ?ره
فدای سرت
اگه هیچ چیز اون جور که می خوای نمیشه
اگه دلت پره و دستت خالی
اگه روزا حسرت میکشی و شبا آرزو
فدای سرت
اگه یک دل نه صد دل عاشق اونی شدی که دلتو شکست
اگه ساز زندگیت کوک نیست و ملودی روزگار از دستت در رفته
فدای سرت
اگه خوب آوردی و دیگران بدش کردن
اگه آشنایان ، این روزها باهات غریبه شدن
اگه ندانسته به قضاوتت نشستن
فدای سرت
اگه رفت و پشت سرشم نگاه نکرد
دنیای ما چیز زیادی نیست که بخوای با حسرت تباهش کنی
زندگی کن دوست من
برای کسی مهم نیست که تو شاد باشی یا غمگین
برقص و دنیای خودتو باب دلت نقاشی کن
گور پدر همه ی اونایی که قلم به دست میخوان احساستو خط خطی کنن
شاد باش و با دیگران تقسیمش کن ،حتی اگر چیزی برای شادی نداری
نگو دیگه کار از کار گذشته این تو هستی که می گذری
از آرزوهات،خواسته هات ،شادی هات ،حتی گاهی از خودت
هرچی که هست و نیست
حتی این احساس حقیر من
فـــــــدای سرت
زندگی کن و سخت نگیر
همــــــین.
ما به اشتباه اينگونه ميانديشيم:
– درسم تمام شود راحت شوم
– غذايم را بپزم راحت شوم
– اتاقم را تميز کنم راحت شوم
– بالاخره رسيدم، راحت شدم
– اوه چه پروژهاي، تمام شود راحت شوم
تمام شود که چه شود؟
مادامي که زنده هستيم و زندگي ميکنيم هيچ فعاليتي تمام شدني نيست بلکه آغاز فعاليتي ديگر است.
پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاري لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک ربات فقط به انجام دادن بپردازيم به تمام شدن و فارغ شدن…
لذت باعث قدرتمند شدن ميشود و به طرز باور نکردني باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميگردد…توانايي لذت بردن، يک مهارت و يکي از اهداف مهم زندگي است.
هر وقت به اوج نااميدي رسيدي، نزديکترين روزنامهاي که روي زمين افتاده بردار و اين بار خيلي عميقتر از هر بار به صفحه تسليتها نگاهي بينداز!
صاحبان اين چهرهها همه کساني بودند که يک روز حسابي به سر و صورتشان رسيدهاند و بهترين لباسهايشان را پوشيدند و براي گرفتن چند قطعه عکس 4×3 به معروفترين آتليههاي عکاسي رفتند…
رفتند تا اعلام کنند وجودشان را در پاي انواع تصديقها، کارتها، گواهيها و گزينشها، تا سندي براي اعلام وجود داشته باشند…
اما در آن لحظه که دوربين عکاسي روي چهرههاي ژست گرفته آنها فلاش زده، کجا فکر ميکردند که همين عکس، البته مُزَين به يک نوار سياه رنگ، اعلام آخرين حضور آنها بر صفحه زندههاست…
اما تو زندهاي، من زندهام، ما زندهايم، هنوز هم دماي بدن ما 37درجه است.
هنوز هم قلب ما ميتپد.هنوز هم اين مهلت را داريم که بخنديم و تا گرفتن آخرين عکس، شايد هنوز هم ما فرصت داريم.
زندگي کن،
از زندگي لذت ببر
لحظه به لحظه ي زندگي را بايد دوست داشت با تمام سختي ها ، نامهرباني ها و ترديد ها !هرچيزي در زمان خودش زيباست ، تو نميتواني چيزي را که متعلق به زمان ديگري ست دوست داشته باشي ، لذت ببري و طعم شيرينش را مزه مزه کني !
وقتي چيزي يا کسي را از دست مي دهيم آنچنان غرق در تشويش مي شويم که از ياد ميريم درحال از دست دادن چيزهاي بزرگ تري هم هستيم !
زمان از دست رفته هيچگاه بازنخواهد گشت ، هرچيزي به جاي خودش و در زمان خودش ميدرخشد حتي اگر بهترين ها را در زماني دگر داشته باشي بازهم جايگزيني براي روزهاي ازدست رفته نميشود ! بايد همان دقايقي را دوست داشت که زندگي ميکني ميگريي ميخندي و ميجنگي . . .
“لذت بردن” از زندگي شبيهِ به اسلوموشِن کردنِ لحظههاست!
دوربينهاي جديد ميتونند يه ثانيه رو تا چند ثانيه طولاني کنند و ما اجزاي اون لحظه رو ببينيم.در ذهنمون هم ميتونيم همين کارو با لحظههاي دلچسب زندگي بکنيم!
اينجوري زمان رو “شکست” ميدهيم…خيليا دقيقا همين توانايي رو در مورد غم و لحظات تلخ دارن…
يه اتفاق ناخوشايند رو بارها و بارها با جزييات و به شکل صحنه آهسته بازسازي و بازبيني ميکنن!
بياييد تمرين کنيم فقط خوشيهارو کش بدهيم