هیچوقت، دیر نیست.
همین حالا هم ـکه در آنیمـ آری همین لحظه و نقطهای که در آن بهسر میبریم، بهترین و سرخوشانهترین فرصت، برای خلقِ دگرگونیهاست.
فرصتها را باید ساخت؛ فرصتها را باید خلق کرد!
تصمیمسازی و فرصتسازی، برترین ویژگی آدمیست؛
و گوهر «اختیار» ـکه تنها در جوهرهی آدمیزادگانستـ برای همینست که انسان،
هروقت که بخواهد، بتواند تغییر کند؛
و هروقت که بخواهد، بتواند تغییر دهد!…
یادگرفتن، تغییر کردنست و یاددادن، تغییردادن.
هیچوقت برای تغییر و دگرگونی، دیر نیست.
«سرگذشت» را میشود از سر گرفت؛
و «سرنوشت» را میشود از سر نوشت:
ساقی! بیا که یار ز رُخ پرده برگرفت / کارِ چراغِ خلوتیان، باز، درگرفت
آن شمعِ سرگرفته، دگر، چهره برفروخت / وین پیر سالخورده، جوانی ز سرگرفت
بارِ غمی که خاطرِ ما خسته بود از او / عیسا دَمی، خُدا بفرستاد و برگرفت
زین قصّه، هفت گنبدِ افلاک پُرصداست / کوتهنظر نگر که سخن مختصر گرفت!
«حافظ»
جان و جهان، چشمبهراهِ فرصتسازی و تصمیمآفرینی و طراحیهای مناسب و کارساز شماست.
«فرصت نداشتن»، بهانهی همیشگیِ آدمهای معمولیست.
اما حقیقت اینست که
فرصت، از جنس «داشتن و نداشتن» نیست؛ از جنس «خلاقیت» و «نوآفرینی»ست.
این، خود شما هستید که باید فرصتها را خلق کنید.
جهان، گوشبهزنگِ مهندسیِ تصمیم و طراحی و برنامهریزی شماست.
اصلاً مهم نیست که در چه موقعیت و مناسبتی بهسر میبرید.
مهم نیست که سالخورده هستید یا جوان؛ مهم نیست که بازنشستهاید یا شاغل…
اینها، همه نسبیست و هیچ نقشی در طرح و چشمانداز و دورنمایِ کلاننگرانهی شما ندارد!
مهم اینست که «زندگی»تان را در نهایتِ «آرامش» و «اختیار»، در اختیار خویش درآورید.
انتظار شما از هستی و حیات، چیست؟
و طرح و تعبیرتان از طراحی سرنوشت، کدام است؟
سرنوشت، یک سفر است؛ سفری دیگرگون و فراگیر.
و گفتن ندارد که ـالبتهـ هر سفری، نقشهی راه هم میخواهد.
سفر سرنوشت، بزرگراهِ بلندش را زیر پایتان گسترانیده است.
مهندسی طراحی سرنوشت،خصوصیت و تخصص کمی نیست.
معجزههایی فراوان در راه است؛ معجزههای فراوانی، معجزههای زندگانی…
منتظر کفشهایتان هم نمانید. یکبار هم که شده، سبکبار و مصمّم ـحتی با پاهای برهنهـ همین حالا، بهراه بیفتید.