در بین اهالی موسیقی پاپ تشابه در ملودی، تنظیم و صدا خیلی باب شده است . رضا صادقی از این تشابهها، تقلیدها و شباهت صدای بهنام صفوی به صدای خودش میگوید:
شنیدم شوکه شدم!
بهانه گفتوگویمان با رضا صادقی، آلبوم تازه منتشر شده بهنام صفوی بود. کسی که صدایش شباهت غریبی به صدای صادقی دارد. همین تشابه به صدا البته دستاویزی شد برای ما تا اصلا گپمان را با او شروع کنیم. میخواستیم سر در بیاوریم این تشابهها که البته در مواردی غیرعمدی و در خیلی از موارد عمدی است، چه داستانی دارند.
حتما میدانید که آلبوم بهنام صفوی دو، سه هفته ای است که وارد بازار شده، کسی که صدایش شباهت عجیب و غریبی به صدای شما دارد.
بله، اتفاقا بعد از انتشار آلبومش اولین کسی که به او زنگ زد و تبریک گفت من بودم. به نظرم کار خوب و باکیفیتی است و خیلی هم برای آن زحمت کشیده. خودش هم خیلی پسر با شخصیت و گلی است. سیروان هم خیلی تنظیمهای خوبی برایش داشته و به نظرم برای این آلبوم، سنگ تمام گذاشته، یعنی زیباییها و ریزه کاریهایی که برای این آلبوم در نظر گرفته، حتی برای آلبوم خودش هم اجرا نکرده، به نظرم کار خیلی خوبی است.
شباهت صدای صفوی به شما خیلی زیاد است. خودتان هم که جنس صدایتان را میشناسید. همین احساس را دارید؟
بله، صدایمان خیلی شبیه است. جنس صدایش با صدای من خیلی تشابه دارد. تشابه صدا همیشه هست. حالا ما در بعضی اوقات نسبت به این کمی اغراق میکنیم. من البته بابت این تشابه با بهنام خوشحالم. چون هر کسی آلبوم او را میشنود بلافاصله میگوید که آره، چقدر شبیه رضاست و به یاد من هم میافتند. این که با شنیدن قطعات این آلبوم، من در ذهنها اول از هرکس دیگری ظاهر شوم، خیلی برای من خوب و قابل توجه است.
اولین بار که صدایش را شنیدید، چه حسی داشتید؟
راستش شوکه شدم (میخندد!) دیدم چقدر صداهایمان شبیه است. گفتم ا… این که منم! خیلی صدایمان شبیه است و این برای من خیلی جالب بود. آهنگ خیلی خوبی هم بود و من احساس میکردم خودم میخوانم. البته خواننده دیگری هم بود که خیلیها باز با من اشتباهش میگرفتند، محمد زارع. البته شباهت صدای من و بهنام خیلی زیادتر است. خیلی.
الان اصلا منظورمان بهنام صفوی نیست. اما خیلی وقتها این اتفاق برای صداهای دیگر هم میافتد. در حالت خوش بینانه اسمش را میگذاریم «تشابه صدایی» و در حالت بدبینانهاش میشود «تقلید» این اتفاق از نظر شما طبیعی است؟
خب در این که بعضی از صداها شبیه اند، شکی نیست. باید بپذیریم که ممکن است نوع و جنس صدای بعضی از خوانندهها شبیه هم باشد. البته در این هم شکی نیست که خیلی وقتها این تشابه اتفاقی نیست و در اصل وسیلهای است برای بالا کشیدن و مطرح شدن. درحالت اول، باید بپذیریم که اصلا چیز عجیب و غریبی نیست اما در حالت دوم، اتفاقی است که درست نیست.
اصلا چرا خوانندههای جوان و تازه کار به جای این که قدرت ریسک داشته باشند و خودشان را به فضاهای جدید نزدیک کنند، سعی میکنند خودشان را شبیه نمونههای موفق پاپ کنند و از اعتبار صدا و سبک آنها، خودشان را بالا بکشند؟
یک اصطلاح مسخره ای در بین جوانان عشق موسیقی ما باب شده که متاسفانه به شدت مخرب است و تا حدودی هم خنده دار «بیایید یک آلبومی بزنیم و بترکونیم!» این جمله، هر هنرمندی را بیچاره میکند. چون در این صورت مجبوری که جا پای کسانی بگذاری که مثلا ترکاندهاند و این به خودی خود سخت است. یک جوان 18-17 ساله دوست دارد که کارش خیلی زود بگیرد و مطرح شود و فکر میکند بین موسیقی و مو«سیخی» یکی را انتخاب کند که جلب توجه کرده باشد. طبیعی است که آنها به سمت مو «سیخی» کشیده میشوند ولی این وظیفه بزرگان و تهیه کنندگان موسیقی است که به آنها بقبولانند که عزیز من شما قرار است که با موسیقیات هنر خودت را نشان بدهی، نه با موهای سیخ شده و…؛ تفکر موسیقی خیلی بهتر است از حماقت موسیقی.
شما هیچ وقت درمصاحبههایتان وارد مشاجرات رسانه ای نمیشوید. اما در یکی دو مصاحبه آخرتان این اتفاق افتاده، مثلا دلخوریهای کاری شما با سیروان خسروی. واقعا این بحثها از جانب خود شما مطرح شده است؟
من هرگز علیه کسی صحبت نکرده ام. سیروان یکی از بهترین کارهایش و البته یکی از بهترین کارهای من را تنظیم کرده است که همه هم شنیده اند «وایسا دنیا …» من حتی اگر بخواهم نمیتوانم علیه سیروان صحبت کنم، اما بعد از انتشار «وایسا دنیا» سیروان اعتقاد داشت که من اسمی از او نمیبرم. در مصاحبههای بعدی از آلبومش هم قطعا با فشار خبرنگاران رو به رو بوده و احتمالا حرفهای او را درست منعکس نکرده بودند و این بود که از زبان او بیان شد که من میخواستم این قطعه را به نام خود کنم. اما راستش من در این آلبوم با خیلی از تنظیم کنندهها کار کردم. چون تعداد این دوستان خیلی زیاد بود ما نتوانستیم اسم همه را بیاوریم. من سیروان را واقعا با تمام وجود دوست دارم و هر صحبتی هم اگر حتی راجع به من کرده باشد، مهم نیست. باز هم بیشتر از قبل دوستش دارم. این را بدون اغراق میگویم، سیروان جوانی کاربلد است. راستش از این که مردم این تصور را داشته باشند که خود هنرمندان به یکدیگر احترام نمیگذارند، خوب نیست.
البته خیلیها معتقدند که ایجاد جنجال رسانه ای یکی از جدیدترین راه کارها برای چهره شدن و سر زبانها افتادن است. یعنی به نوعی موسیقی و کارشان را با ایجاد سرو صدا و جنجال در جامعه به گوش همه میرسانند.
ببینید، من اگر امروز در مصاحبه ام با شما چیزی برای گفتن نداشته باشم، متوسل میشوم به نیچه و دکتر شریعتی و استاد فلانی و … چون خالی ام. این افرادی هم که شما به درستی و به واقع از آنها سخن میگویید و واقعا هم هستند، چون خالی و به دور از هر گونه تنوع و به دور از سلیقههای مردمند، با داد و بیداد این عقب افتادگی را جبران میکنند. این جینگول بازیها مال فرهنگهای محدود سرزمینهای اطراف ماست نه مال ما. مردم این دوره به خوبی موسیقی ما را میفهمند و میتوانند تشخیص بدهند. دوره هر هنرمندی به میزان هوش و استعدادش بستگی دارد و کسی با زور نمیتواند آلبومش را به خورد مخاطب دهد.
به نظرشما چرا خوانندههای خوب که در آلبوم اولشان فوقالعاده ظاهر میشوند و نوید تولد یک استعداد قوی را به جامعه موسیقی میدهند، در کارهای بعدی تا این حد افول و پسرفت در کارشان دیده میشود؟ آنها مغرور میشوند و یا فضای جامعه و سلیقه مردم خیلی رنگارنگ است؟
غرور که یک بحث شخصی است و من نمیتوانم در مورد آن نظر بدهم. اما راجع به کلیت قضیه به نظرم ما نباید زیاد روی موفقیت آلبوم اول تمرکز کنیم و بخواهیم از شخصیتهای موفق آلبوم اول دوباره استفاده کنیم و دوباره موفق شویم. باید حرفهای جدید ، فضاهای جدید و… را تجربه کنیم و نوآوری را در کار بیاوریم. حتی اگر هم این فرایند شکست بخورد، اشکالی ندارد. چون به نظر من، من رضا صادقی حق اشتباه دارم. این را بدانید که برای آلبوم اول همیشه یک شوق خاص و انرژی خوبی وجود دارد که در آلبوم بعدی نیست. از طرف دیگر دور و بریها هم روی هنرمند تاثیر میگذارند. او را وسوسه به تجربههای پرریسک میکنند. به او القا میکنند که حرفه ای بودن یعنی رفتن به یک فضای دیگر، مثلا پرش از «هاوس» به «ترانس» یا از پاپ به راک و…خواننده هم گیج میشود و همین بزرگترین مشکلی است که دردسرآفرین است.
خوب این حق اشتباه داشتنها و تکرار اشتباهات باعث فراموش شدن خوانندهها هم میشود. نمونه واضح این ادعا «فریدون آسرایی» است. او هم چون تصور این را داشت که حق دارد اشتباه کند، خیلی زود اوج را از دست داد.
فریدون آسرایی بزرگواری است که بالای 50 سال سن دارد. پس سنش به او اجازه اشتباه نمیدهد. او تجربه سالیان سال کار در خارج از کشور را داشته. او با یک ستاره بزرگ در ایران استارت زد. یعنی بهروز صفاریان که کم کسی نیست. خود فریدون هم یک ستاره است. ولی به نظر من بعد از موفقیت بزرگ «غریبه» باید نگاهش را نسبت به فضاهای دیگر، کمی عمیقتر میکرد و بر اساس تجربه خودش مدیریت میکرد. قرار نیست که همه ما همیشه در یک جا بایستیم. من اگر الان در پله سومم و دوستم در پله نوزدهم، تلاش میکنم که به پله 20 برسم و اگر هم نرسیدم، دیگر کاری نمیکنم که از پله سوم هم نزول کنم به پله اول. به نظرم باید اشتباهات را مدیریت کرد. در غیر این صورت مطمئن باشید فراموش که نه، حتی کار به نابودی هم میرسد.