وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

درباره فیلم «افراطی‌ها» اثر جهانگیر جهانگیری

درباره فیلم «افراطی‌ها» اثر جهانگیر جهانگیری
در مسیر تركستان
اساسا در مواجهه با فیلمی مثل «افراطی‌ها» چند تا مشكل داریم. اول این كه باید نشان دهیم این فیلم تقلیدی است. دوم، باید ثابت كنیم تقلید كار خوب و درستی نیست. سوم، باید در این باره بحث كنیم كه افراطی‌ها، دنباله راه فیلمی است كه خودش كار ضعیفی بوده و آخر سر هم باید به این نكته بپردازیم كه این تقلید از محصول اولی ضعیف‌تر درآمده است.
افراطی‌ها، مسلما كوله‌بار كمدی‌های سطحی این روزها را سنگین‌تر می‌كند.
در این فیلم اكبر عبدی، رضا شفیعی‌جم، فتحعلی اویسی، علی اوسیوند، ارژنگ امیرفضلی، یوسف صیادی و… به ایفای نقش پرداخته‌اند.
افراطی‌ها به ارتباطات چند جوان در زندان می‌پردازد كه پس از آزادی هر یك درگیر اتفاقی جدید در جامعه می‌شوند.

فیلمی كه هیچ ربطی به «اخراجی‌ها» ندارد
به نظر شما 2 محصول چقدر باید با هم شباهت داشته باشند كه بشود گفت دومی به تقلید از اولی ساخته شده است؟ تجربه افراطی‌ها نشان داد كه تقلید كار سختی نیست و براحتی می‌شود كپی‌برداری كرد و گفت: فیلم من هیچ ربطی به آن فیلمی كه شما فكر می‌كنید، ندارد.

جهانگیر جهانگیری، كارگردان افراطی‌ها درخصوص ارتباط این فیلم با فیلم پرفروش «اخراجی‌ها» گفته است: این فیلم به اخراجی‌‌ها هیچ ربطی ندارد. نه موضوع، نه آدم‌ها، نه لباس و نه طراحی، هیچ كدام ربطی به اخراجی‌ها ندارد فقط آقای بابائیان دوست داشت اسم فیلم را افراطی‌ها بگذاریم.
برای آن كه بفهمید جمله «هیچ ربطی ندارد» دقیقا چه معنایی دارد، به نوع فونت كلمه افراطی‌ها در پرده‌های سردر سینماها توجه كنید و ببینید به صورت كاملا اتفاقی چقدر شبیه فونت اخراجی‌ها در آمده است!
این دو فیلم به صورت كاملا اتفاقی چند تا بازیگر مشترك هم مثل اكبر عبدی، علی اوسیوند و ارژنگ امیرفضلی كه دارند! از عجایب روزگار این است كه در هر دو فیلم یك عده لمپن از زندان آزاد می‌شوند. جیب‌زنی‌های ارژنگ امیرفضلی و اداهایی كه درمی‌آورد، دقیقا شبیه كارهای شخصیت امین حیایی‌ در اخراجی‌هاست. اكبر عبدی دقیقا با همان لهجه بایرام صحبت می‌كند.
از همه جالب‌تر این كه اسم فیلم هیچ ربطی به داستانش ندارد. در یكی از سكانس‌ها یك رهگذر به زندانیان می‌گوید «از زندان رفتید بیرون افراط نكنید.» احتمالا اگر عنوان اخراجی‌ها چیز دیگری بود، آن رهگذر دیالوگ دیگری می‌گفت كه بشود از آن اسم دیگری درآورد.
نمی‌دانم چند تا مثال دیگر باید بیاوریم كه ثابت شود این دو تا فیلم با هم شباهت دارند.
حتما آن حكایت معروف را شنیده‌اید كه روزی انوری در بازار بلخ می‌گشت و مردی را دید كه دارد قصاید انوری را به نام خود می‌خواند.
انوری پیش رفت وگفت ای مرد این اشعار كیست كه می‌خوانی؟ گفت اشعار انوری. گفت تو انوری را می‌شناسی؟ گفت چه می‌گویی، انوری منم!

احتمال یك در چند میلیون
ما فكر می‌كردیم فقط هشت‌پای جام جهانی است كه از عهده كارهای عجیب و غریب برمی‌آید. فكر می‌كردیم فقط اوست می‌تواند قانون‌های علم احتمالات را به هم بزند، اما ظاهرا دست‌اندركاران افراطی‌ها هم از این هنر بی‌بهره نیستند. جالب است كه آدم‌های افراطی‌ها همین طور الكلی و بدون مقدمه به صورت تصادفی جلوی هم سبز می‌شوند. در فیلم یك پسر آزاد شده از زندان را می‌بینیم كه با خانم متشخصی در خیابان آشنا می‌شود. به رسم و سنت فیلمفارسی‌های دهه 40 و 50 بین این دو نفر عشق آتشینی برقرار می‌شود.

 
پس از مدتی این آقا پسر به خواستگاری شخص دیگری می‌رود و متوجه می‌شود كه دختر مورد علاقه‌اش، خواهر همان خانمی است كه از قبل با او آشنا شده بود تا اینجای كار احتمال این اتفاق می‌شود یك در چند میلیون، اما بامزه‌ترش این كه عروس خانم همانی است كه چند بار خواستگارش او را به شكل اتفاقی در مجلس جشن شبانه و خیابان و اتوبوس دیده است، یعنی برای این كه یك داستان بی‌سر و ته به سرانجام برسد، مثل فیلم‌های هندی، همه با هم دوست و فامیل می‌شوند.

رستگاری در 3 سوت
این جور فیلم‌ها باید پند و اندرز هم داشته باشند. یكی از پند و اندرزهای فیلم این است كه در توبه به رویتان باز است و شما می‌توانید دست از خلافكاری بردارید. البته فكر نكنید شخصیت‌ها برای رستگار شدن راه پر پیچ و خمی را طی می‌كنند. فتحعلی اویسی در این فیلم نقش یك دزد را بازی می‌كند. او با همراهی یكی از دوستانش به یك طلافروشی دستبرد زده است.

 
به این نكته كاری نداریم كه چطور دوستش راهی زندان شده و پلیس كاری به این یكی نداشته است، نكته بامزه‌اش اینجاست؛ دزد فراری در حالت مستی به سرش می‌زند كه توبه كند و به یك مسجد می‌رود و از یك روحانی می‌خواهد برایش روضه‌ بخواند.
 
روحانی هنوز دو سه جمله‌اش را نگفته، نشانه‌هایی از یك تحول اخلاقی عمیق در چهره «آقا فتل» فیلم دیده می‌شود. او سه سوته از یك آدم خلافكار به یك آدم خوب و پاكیزه تبدیل می‌شود. فقط می‌ماند مشكل دو زنه بودنش كه آن هم با گذشت و فداكاری زن اولی ختم به خیر می‌شود.

این فیلم داستانگویی به آن معنا ندارد!
جهانگیر جهانگیری، كارگردان فیلم سینمایی افراطی‌ها در گفتگو با فارس به نكات جالبی اشاره كرده است. پیشنهاد می‌شود اگر حوصله داشتید، بروید كل مصاحبه را بخوانید.

این فیلم یك كار كمدی با سوژه‌ای تفریحی است و داستان‌گویی هم به آن معنا ندارد.
توضیح: منظور از «آن معنا» در این جمله مشخص نیست. كاش می‌فهمیدیم این فیلم به كدام «معنا» داستان‌گویی دارد.
«یك جاهایی هم حرف این آقایان صحیح است چراكه واقعا من و امثال من وقتی می‌بینیم یك فیلم خوب فروخت، به دنبال آن می‌رویم. تقلید و جلف‌بازی و این قبیل كارها بی‌معنی است و تماشاچی هم زده می‌شود.»
توضیح: تقلید بی‌معنی است، اما بعضی وقت‌ها انجام دادنش خیلی مزه می‌دهد. بهتر است كه مدتی به معنی و این جور چیزها كاری نداشته باشیم. گیشه را عشق است.
«نباید از كارهایی كه معنا و مفهوم ندارد و به صرف خنده ساخته می‌‌شود، تقلید كنیم مثلا اگر یك بازیگر را با شلوارك در پارك بدوانیم، مردم می‌خندند ولی معنی این كار، كمدی نیست.»
توضیح: برای درك بهتر این جمله به سكانس‌های معناگرای فیلم افراطی‌ها توجه كنید. به عنوان مثال جایی كه نوشابه گازدار ارژنگ امیرفضلی روی مسوولان زندان می‌ریزد. یا تمام سكانس‌هایی كه آدم‌ها ایستاده و نشسته شكلك در می‌آورند.
«در فیلم من لحظاتی آقای اكبر عبدی، زن می‌شود و از زبانش می‌شنویم كه می‌گوید در 20 سال پیش برای سرقت از جواهرفروشی، زن شده‌ام. این كار نمی‌تواند جلف باشد ولی اگر بازیگر با لباس زنانه به خیابان بیاید و پسرها دنبالش بیفتند، جلف و بی‌معنا و مفهوم خواهد بود.»
توضیح: جلف بازی فقط در خیابان و مكان‌های روباز اتفاق می‌افتد، چون اكبر عبدی در طلافروشی زن شده، اسمش جلف بازی نیست. اگر دختر و پسر دنبال هم بیفتند اشكالی ندارد، اما پسر نباید دنبال مرد زن‌ نمایی مثل اكبر عبدی برود.

 گاف‌های بامزه
انتظار نداریم كه این جور فیلم‌ها گاف نداشته باشند. به هر حال در فیلمی كه فقط با هدف جذب گیشه ساخته شده هر اتفاقی ممكن است بیفتد. فكر می‌كنم مرور چند نمونه از این گاف‌های بامزه غیر از آنچه قبلا ذكر شد، خالی از لطف نباشد. در صحنه دزدی از طلافروشی، مرد طلافروش آنقدر ساده و كندذهن است كه در حضور مشتریان به آبدارخانه‌اش می‌رود تا آن 2 نفر مغازه را خالی كنند.

 
آدم‌های بی‌هدفی كه از زندان بیرون آمده‌اند پس از چند روز بدون دلیل یاد دوست طلبه‌شان می‌افتند و تصمیم می‌گیرند هر طور شده مشكل مالی‌اش را حل كنند. داستان فیلم در اصفهان می‌گذرد اما بیشتر آدم‌ها لهجه اصفهانی ندارند.
زندانی كه افراطی‌ها نشان می‌دهد، آنقدر بی‌در و پیكر است كه آدم‌ها تصمیم به قتل یكدیگر می‌گیرند و در ازای گرفتن رشوه تصمیم‌شان عوض می‌شود.
یكی از زنان داستان آنقدر ساده‌لوح است كه بر اساس حرف یك غریبه با همسرش قطع رابطه می‌كند؛ آن هم غریبه‌ای كه خودش را به دروغ دوست همسر زن معرفی كرده است و…

در محاصره ساز و آواز
شما می‌توانید مجموعه كاملی از ترانه‌های لمپنی قدیمی را در فیلم بشنوید. در افراطی‌ها ساز و آواز حرف اول را می‌زند. اصل قضیه این است:‌ یك عده آدم دور هم جمع شده‌اند كه 90 دقیقه بزنند و بخوانند و حالش را ببرند! حالا در این میان چند نفر هم می‌آیند و دیالوگ‌هایی بی‌ربط یا باربط می‌گویند. مساله این است كه این ترانه‌ها هیچ ربطی به داستان اصلی ندارند. آدم‌ها دارند راه خودشان را می‌روند.

 
به یك كافه می‌رسند و هوس آواز خواندن می‌كنند. در زندان جشن می‌گیرند. همان آدم‌ها می‌ریزند وسط و حركات موزون انجام می‌دهند. در نقطه‌ای از شهر مهمانی برپا می‌شود، باز همان آدم‌ها دعوت می‌شوند و حضار را با آوازهایشان شاد می‌كنند.
 
كلا در سینمای ایران برای نگه داشتن مخاطب هر كاری می‌توان كرد. مهم نیست كه فیلم داستان درست و مشخصی ندارد. مهم این است كه با ساز و آواز می‌توان نصف بیشتر زمان یك فیلم را پر كرد. هر ترانه‌ای هم كه باشد فرقی نمی‌كند.
تازگی مد شده كه هر فیلمی به یكی از ترانه‌های قدیمی هم ادای دین كند. الان همه اخراجی‌ها را با «واویلا لیلی» می‌شناسند و زم‌هریر‌ را با «لب كارون».