♥امشب به دور از تمام دغدغه ها با من باش
بگذار آغوشت دوباره
…….
بهشت را از من برهاند
بهشت آغوشت را با هیچ بهشت دیگرے عوض نمیڪنم
وقتے ڪه آغوشت
تمام غم هایم را به فراموشے مے سپارد ♥♥♥
دستت را بـہ من بدہ
تا بگیرم
نبض اضطرابت را
تا آرام ڪنم
پریشانے احوالت را…
با من باش
و ؋ـراموش ڪن
غم از دست دادن دیروزت را…
آیندہ دستان من و توست
وقتے در هم گرہ خوردہ اند….
♥ میخواهم تو با همه خستگیهایت یك لحظه به من تكیه كنے …
آتش باشے
براے تو هیزم میشوم
دریا بروے
پــارو
تو همیشه درست پنداشتهاے
دل من
شبیه تكه سنگے است
كه میخواهم
تو با همه خستگیهایت
یك لحظه
به من تكیه كنے ♥♥♥
♥ یه وقت به سرت نزند!
ڪه شعرهایم را بتڪانی…
چرا ڪه رسوا خواهم شــــــــــــد…!
و همه خواهند دید!!
لحظه لحظه تــــ♥ــو را در میان واژه هایم!!!… ♥♥♥
♥ عـزیــز دل مـن آنقـــدر مقـابلـت مے ایستم
تا لحـــظه اے نگاهــت در نگاهـم گــــره بخـــورد…
و مــن براے ثانیــه اے
عڪسـم را در قــــاب چشــمانـت ببینــم
آنگاه براے یڪ عمــر
دلــم خـــوش مے شـــود ڪــه دوستـــم دارے
چــرا ڪه عڪــسم را در چشـمانــت قــاب ڪـــرده اے
یـڪ لحظـــه نگاهـــم ڪـــن عـشــ♥ــق مــن…♥
♥لحن لبهایت
چه استادانه میشڪند
همهمۀ سڪوتم را همیشه
و من چه نا آگاهانه
تـــو را با واژه هاے پر سرو
مے نویسم
وقتے از تــــو مے سُرایم
ڪلمات در برابر چشمانم مے رقصند
در شعر من حضورت
موسیقے لطیفے ست ڪه جهانم را مے نوازد…
شڪ نڪن فقط تـــو ♥
♥ آنقدر دوستت دارم ڪه
یادم نمے آید از ڪجا شروع شد!
داستان ما نه شروع دارد و نه پایان!
تو یڪهو پایت را
همان جایے گذاشتے ڪه باید میگذاشتی!
دیگر هم از من نپرس تا ڪے دوستم داری!?
مگر میشود جلوے راه اقیانوس ها را بست!
مگر میشود جلوے خورشید
چیزے قرار داد ڪه دیگر نتابد!
براے دوست داشتن هاے من
هیچ پایانے وجود ندارد!
اگر تو نباشے و حتے اگر تو نخواهی!
این نویسنده داستان خودش را مینویسد!!! ♥♥♥
♥مے دانے چیست ؟
اصلا من قهرم
هیچ هم خیال نڪن آشتے ام مے آید
به این زودے ها
اصلا هم خیال نڪن
دلم تنگ مے شود
فڪرِ باطل است اگر فڪر ڪنے
با یڪ عزیزم
جانم ؟ خواهے شنید
نه نه نه!
اسمم را هم ڪه بگویے
لبخندم نمے آید
گولِ چشمهایت را هم نمے خوردم دیگر . .
من قهرم
قهر قهر قهر
چه گفتے ؟ نشنیدم !
بلندتر بگو . .
دلت برایم تنگ شده ؟
راست مے گویے ؟ من هم !
من هم خیلے دلم برایت تنگ شده
اے واے ! باز هم ڪه قهرم یادم رفت.
.
امان از دوست داشتن
امان از خواستن
ڪه راهے پیدا مے ڪند
ڪه باز هم تو را
از حرفت باز دارد ♥♥♥
وقتے مرا میبوسے
مواظب باش عشق از دهانت چڪـہ نڪند
آدم هاے این شهر محتاج عاشقانـہ هاے تو هستن …
♥مـرا بـبـر بـہ شـمـالــے تـریـن نـقـطــہ ے آغـوشــت
بـہ دنـبـال ســتـاره ای
کـہ در چـشـمـانــت مـیـدرخــشـد
مـرا بـبـر بـہ ســرزمـیـنـے کـہ
دسـتـانــت دروازه ے ورود مــن اســت . . .
یـخ کـرده شـانـہ هـایـم در سـردے ایـن تـنـهـایـے
مـرا در آغـوش بـگـیـر♥♥♥
بغلم ڪن ڪہ در این
دشټ فراموشے شب
چشم تو٬حــادثہاے
روشن وبـے تڪرار است ♥♥♥
♥من تو را نمی سرایم !..
تو …
خودت در واژه ها می نشینی ..!
خودت قلم را وسوسه می کنی !!
و شعر را بیدار می کنی !!♥♥♥
دلم برايت تنگ ميشود گاهي
برا نفس هاي آرامت و خوابهاي عميقت
که ميان خواب
مرا تنگ به بغل ميگيري!
تنگ به آغوشت ميکشي
دلتنگ ميشوم براي حس نا خود آگاهت ميان خواب
که مرا آنچنان به آغوش کشيدي
که انگار من تکه اي از تو ام
و چه امن
مطالب مرتبط:
زیباترین شعرهای عاشقانه برای دلبری
بهترین شعرهای عاشقانه و دلنوشته های احساسی