وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

وکیل ملکی، هزینه وکیل ملکی تهران

گفتگویی داغ با قهرمان کوهنوردی پروانه کاظمی

گفتگویی داغ با قهرمان کوهنوردی پروانه کاظمی

 مصاحبه ای خواندنی با پروانه کاظمی هیمالیا نورد کشور. به گزارش ایران ناز: تعداد زنان هیمالیانورد دنیا زیاد نیست. پروانه کاظمی یکی از آنهاست که چهره شناخته شده ای در جهان دارد. او به قله های بلندی در رشته کوه هیمالیا صعود کرده است. نام پروانه به عنوان اولین زنی که توانست در مدت یک هفته هم به اورست و هم به لوتسه (چهارمین قله بلند جهان) صعود کند، ثبت جهانی شده است.

 

چهل و چهارساله است و از سال سوم دبیرستان تا همین دو سال پیش ریاضی تدریس می کرد. او از دوران نوجوانی کار می کرد و خوب یادش است روزی را که از زیرزمین تولیدی که در آنجا مشغول به کار بود به کیوسک روزنامه فروشی رفت تا در بین اسامی قبول شدگان کنکور دنبال نام خودش بگردد.

 

پروانه سال 1367 با رتبه 200 وارد دانشگاه صنعتی شریف شد و در رشته ریاضی تحصیل کرد. 25 سال پیش با مردی ازدواج کرد که به گفته خودش بزرگترین و بهترین همراهش برای صعود به قله های بلند دنیا بوده است.

 

یکی از بهترین خاطره های زندگی پروانه، دعوت شدن به جشن تولد هفتاد سالگی رینهولد مسنر، کوهنورد شهیر ایتالیایی، در تابستان 2014 است؛ جشن کوچکی که فقط تعداد معدودی از بزرگترین چهره های کوهنوردی دنیا در آن حضور داشتند.

 

مسنر اولین کوهنوردی است که تمام 14 قله هشت هزار متری دنیا را صعود کرده است. البته پروانه نمی تواند خوشحالی اش را پنهان کند از اینکه نام برخی دیگر از زنان ایران هم – نسیم عشقی، بهترین زن دیواره نورد و زهره عبدالله خانی، بهترین زن یخ نورد ایران – در جمع کوهنوردان خارجی مطرح بوده است.

 

با پروانه کاظمی به گفتگو نشستیم و خواستیم از همیالیانوردی و صعودش به قله های بلند جهان برایمان بگوید.

 

ما هیمالیا را از طریق درس جغرافی دوران مدرسه می شناسیم و عکس ها و فیلم هایی که گاهی می بینیم. هیمالیا برای شما که در حال حاضر تنها زن هیمالیانورد ایران هستید چه تعریفی دارد؟

– اول این را بگویم که هیمالیانوردی فقط ورزش نیست، فراتر از ورزش است. شاید دیوانگی است. نوعی ماجراجویی است و مهمتر از همه شیوه متفاوتی از زندگی است. جایی بروی که ندانی قرار است چه اتفاقاتی برایت بیفتد. ندانی زنده برمی گردی یا نه. سالم به شهر بازمی گردی یا نه. خیلی ها به هیمالیا می روند ولی زود دلسرد می شوند چون این شیوه زندگی را نمی پذیرند ولی من دوستش دارم؛ عاشقش هستم. حتی وقتی به شهر برمی گردم در حال صعود ذهنی ام (می خندد).

 

تمام مدت مشغول تحقیق، مطالعه و برقراری ارتباط هستم تا بتوانم بهترین انتخاب را برای صعود بعدی ام داشته باشم.

انتخاب کوه مورد نظر برای صعود از بین ریشته کوه های هیمالیا نباید با دیدن چند عکس و تعریف دیگران انجام شود. من مرتب اخبار کوهنوردی را دنبال می کنم. هنوز هم باید در این زمینه بیشتر کار کنم. باید با کوهنوردان و تیم های مختلف در ارتباط باشم. این ارتباط چه در زمان برنامه ریزی برای صعود و چه زمانی که در برنامه هستی بسیار مهم است. باید بتوانی با گروه ها و تیم های دیگر تبادل فکری داشته باشی تا کارهایت راحت پیش برود.

 

هیمالیا زیبایی ناب است؛ طبیعتی بی بدیل و یکتا که وقتی از ارتفاع هشت هزار متری رد می شوی یگانه تر هم می شود؛ جایی که معدود افرادی در دنیا شانس دیدن چشم اندازهایش را می یابند. نمی توان با کلمات توصیفش کرد و متاسفانه در ارتفاع بالا و سرما و یخبندان امکان عکاسی و فیلمبرداری چندانی هم وجود ندارد. نمی توانم آنچه را می بینم کامل توصیف کنم، فقط می توانم بگویم وقتی یک بار هیمالیا بروی، با وجود همه سختی ها، فشارها و خطراتی که دارد، افسونش رهایت نمی کند. وقتی به «بیس کمپ» (کمپ اولیه استقرار کوهنوردان) برمی گردی، فقط لحظه های منحصر به فردش برایت می ماند و چاره ای نداری جز اینکه منتظر بمانی تا صعودی دیگر…

 

چرا عکس ها و فیلم های خیلی کمی از صعود به قله های بلند جهان وجود دارد؟

– سرمای هوا به قدری است که گاه توان کار با دوربین برای فرد امکانپذیر نیست. گاهی از شدت برودت هوا اگر از دستگاه ها خوب محافظت نشود یخ می زنند یا باتری هایشان دشارژ می شوند.

 

بردن دوربین فیلمبرداری و عکاسی به ارتفاع بالا، آن هم در شرایطی که هر بار اضافه ای در آن ارتفاع کشنده است، کار بسیار سختی است. در ضمن باید آنها را در جاهای مختلف و گرم نگه داشت و گاهی به علت سختی شرایط جوی توان خارج کردن دوربین و عکس انداختن نیست. بارها شده است که کوهنوردان بدون آنکه بتوانند عکسی از صعود خود بیندازند به پایین آمده اند در حالی که تنها سند معتبر برای اثبات صعود به قله همین عکس است.

 

در یکی از صعودهایم دوربین را ساعت ها در گردن و زیر لباس پر حمل می کردم ولی آن بالا دیدم یک تکه یخ شده است. مجبور شدم در لباس بیسم (لایه اولیه لباس کوهنوردی) نگهش دارم. یک تکه فلز یخ زده مدت ها به بدنم چسبیده بود تا یخ آن آب شود و بتوانم چند عکس بگیرم.

 

در مسیر صعود قله کانچن جونگا به دلیل عفونت شدید گلو ساعت یک نصفه شب در چند صد متری قله تصمیم به برگشت گرفتم و متاسفانه شرپایی (راهنمای محلی) که همراهم بود با من نیامد. به تنهایی از ارتفاع هشت هزار متری تا بیس کمپ را یکسره آمدم؛ مسیری که در حالت عادی سه روز طول می کشد. از شکاف های عمیق و مسیرهای خطرناک رد می شدم. خطرات جدی هم برایم پیش آمد اما خوشبختانه به خیر گذشت. در چنین شرایطی اصلا امکان عکاسی وجود ندارد، تنها بحث حفظ جان است و دیگر هیچ.

 

بله، خب همین است. وقتی جایی می روید که آنقدر عجیب و خاص است، حق هم دارید چیزهایی را ببینید که دیگران نتوانند ببینند. تا چه زمانی می خواهید به هیمالیانوردی ادامه دهید؟ برنامه بعدیتان چیست؟

 

– مطمئنا در سال 94، برنامه صعود یک کوه هشت هزار متری را خواهم داشت ولی از الان نمی توانم بگویم کدام قله. به شرایط جوی کوه ها، تعداد تیم های صعودکننده و شرکت های خدمات دهنده و مهم تر از همه به وضعیت مالی ام بستگی دارد.

 

صادقانه بگویم، نمی دانم تا چه زمانی هیمالیانوردی را ادامه خواهم داد! من هر کاری را تا زمانی انجام می دهم که از آن لذت ببرم. مدت ها معرق کار می کردم. استادم بی نظیر است. همیشه به من می گفت تو خیلی خوب پیش می روی ولی در این کار نمی مانی. استادم که از ایران رفت، لذت معرق برایم کم شد و دیگر کار نکردم. قبل از کوهنوردی هم سال ها بدمینتون کار می کردم اما بعد از مدتی به دلیل انجمن بدمینتون بانوان و حاشیه های این بازی، آن را رها کردم. کوه هم همین است. برای همین همه تلاشم را می کنم که کوهنوردی ام آلوده هیچ چیز نشود.

 

نه به صعود به قله به هر قیمتی فکر می کنم و نه انتخاب قله هایم بر مبنای سختی و آسانی و شانس صعود است. گاهی دیگران به من توصیه می کنند کوهی را انتخاب کنم که بتوانم حتما صعود کنم و به اصطلاح ریسک کمتری داشته باشد ولی من فقط می خواهم از کوه لذت ببرم. با کوهستان معامله نمی کنم! شاید در بین همه کوه هایی که رفته ام آمادابلام را که شش هزار و هشتصد متر است بیشتر از بقیه دوست داشته باشم. دلم می خواهد باز هم آنجا بروم. آمادابلام به تایید بسیاری، زیباترین کوه جهان است.

 

آما به زبان نپالی یعنی مادر و دابلام نوعی گردن بند زنان. این کوه دو یال گسترده به طرفین دارد که مانند تندیسی از یک مادر با آغوش گشوده به نظر می آیدو یخچال معلق و بسیار خطرناکی بالاتر از کمپ سه که مثل گردنبندی بر سینه این مادر است. به همین دلیل این نام برای آن انتخاب شده است.

 

اولین زنی هستید که نام تان به دلیل صعود به اورست (بلندترین قله جهان) و لوتسه (چهارمین قله بلند جهان) در مدت یک هفته، ثبت جهانی شده است. چطور موفق شدید در یک هفته به این دو قلعه صعود کنید؟

 

– صعود به اورست و دیدن جهان از بام آن آرزوی بسیاری از کوهنوردان جهان است. در جریان این صعود فکر می کنم توانسته باشم به طور مشخص به زن ها و دختران ایرانی بگویم که می توان به اورست هم صعود کرد، همان شعار همیشگی لیلا اسفندیاری: «زن ایرانی می تواند». من به این حرف لیلا باور دارم و خود لیلا برای من نمونه یک زن عاشق، صادق و پاک بود که زندگی اش را برای همین عشق گذاشت.

 

به همین دلیل صعود لوتسه را به او تقدیم کردم و در قله آمادابلام هم عکس لیلا را در دست داشتم چون چند ماه بعد از مرگ لیلا در گاشربروم، اولین صعودی بود که به تنهایی انجام دادم و باز تاییدی بر یکی از سخنان دیگر لیلا که: «می توانی، اما اگر بخواهی و به اندازه کافی بخواهی!» آمادابلام کوه فنی و سختی است. از ایران فقط دو مرد قبل از من توانسته بودند به این قله صعود کنند. من این کوه را به شیوه آلپی صعود کردم، یعنی بدون اینکه هم هوایی انجام دهم، یکسره تا قله رفتم.

 

در مورد اورست می گفتم… وقتی بعد از صعود اورست و لوتسه به بیس کمپ اورست رسیدم، یک مرد کوهنورد آمریکایی که فقط تا کمپ 2 رفته بود با حالت تمسخر گفت: «زن ایرانی؟ روی قله اورست؟» لحن زننده ای داشت. در جوابش گفتم: «نه فقط روی اورست؛ هم اورست و هم لوتسه!» چشمانش از تعجب گرد شده بود. به دوستش گفت: «این چه می گوید؟» ولی بعد از اینکه تایید او را دید، رفتارش با من عوض شد…

 

یک موضوع درباره اورست همیشه خیلی مهم است؛ اینکه اولین نفری که در هر سال به این قله صعود می کند کیست. این موضوع هر ساله بازتاب جهانی دارد. سال  2012، من اولین صعودکننده به اورست بودم و همین موضوع بازتاب رسانه ای گسترده ای در نپال و کشورهای اروپایی و آمریکا داشت اما در ایران نه!

 

لوتسه کنار اورست قرار دارد و معمولا اگر کسی بخواهد به هر دو صعود کند، بعد از صعود به اورست به بیس کمپ برمی گردد و بعد صعود به لوتسه را آغاز می کند ولی من زمانی که دور آخر صعود اورست را شروع می کردم برنامه داشتم که از کمپ 4 اورست، بدون بازگشت به بیس کمپ، به کمپ 4 لوتسه بروم و شرپایم هم موافقت کرد. یعنی تمام مسیر را بالای ارتفاع هشت هزار متر طی کردیم. وقتی به کمپ 4 لوتسه رسیدم کاملا توان و انرژی داشتم که با یک شب استراحت قله لوتسه را صعود کنم ولی کمی قبل از ما هوا خراب شده بود و 10 کوهنورد در مسیر اورست کشته شده بودند.

 

ما مجبور شدیم در کولاک وحشتناکی به سمت پایین کوه حرکت کنیم و به کمپ 2 بیاییم. به دلیل طوفان و کولاک چهار روز در کمپ 2 ماندیم، در حالی که تعدادی از کشته شدگان از دوستانم بودند و یکی یکی خبر کشته شدنشان را می شنیدم. وضعیت روحی و روانی بسیار نامساعدی داشتم. صدای مداوم هلیکوپترهای امداد و نجات و خبرهایی که لحظه به لحظه به ما می رسید حالم را دگرگون می کردم. چهار روز اصلا نخوابیدم. با اینحال بعد از چهار روز صعود را شروع کردم و مستقیما از کمپ 2 به کمپ 4 رفتم و روز بعد قله را صعود کردم. موفق شدم.

 

جالب اینجا بود که تماس هایی که از ایران داشتم همه از جنس یأس و ناامیدی بود: «تو نمی توانی. کشته می شوی. فقط می خواهی خودنمایی کنی. برگرد.» من می گفتم: «حالم خوب است، خودم می دانم حالم خوب است.» اساسا من فقط تا زمانی به صعود ادامه می دهم که سطح هوشیاری ام را از دست نداده باشم. حاضر نیستم به هر قیمتی صعود کنم.

 

پدر و مادرتان نگران نمی شوند؟

– مادرم زنگ زده بود، می گفت: «مادر جان، اولی را که صعود کردی، حالا حتما لازم است دومی را هم بروی؟ برگرد.» (می خندد) مادرم آن زمان حتی اسم کوه ها را درست نمی دانست. حالا ولی دیگر عادت کرده است.

 

از کوه آمادابلام بیشتر برایمان بگو.

– دو روز قبل از رفتن، کف دستم با شیشه برید. بریدگی خیلی عمیق بود و پنج بخیه خورد، طوری که همسرم گفت سفرت را کنسل کن. دستم بخیه داشت ولی رفتم. به شرپایم هم چیزی نگفتم. مدام از او پنهان می کردم تا با جدیت صعودمان را دنبال کنیم. روند بهبود زخم در ارتفاع متوقف می شود… دستم خونریزی می کرد. وقتی در کمپ 3 پانسمان دستم را عوض می کردم، شرپا متوجه شد و گفت باید برگردیم اما قبول نکردم. آمادابلام کوهی فنی است و مرتب با تبر یخ و ابزار فنی سر و کار داریم. با آسیب دستم شرایط سختی داشتم اما وقتی همه چیز تمام می شود، سختی هایش هم شیرین می شود؛ طوری که دلم می خواهد دوباره به این کوه زیبا و سرسخت صعود کنم.

 

در مسیر قله کانچن جونگا چه اتفاقاتی رخ داد؟

– کانچن جونگا از زیبایی حرف ندارد. اطرافت پر از کوه ها و یخچال های غول پیکر است. از بالای هشت هزار متر وقتی در حال انجماد هستی سوسوی چراغ های یک شهر (دارجیلینگ هند) را می بینی، جایی که مردم در خانه های گرم شان هستند و تو تنها آن بالای بالیی و در حال انجماد. این اتفاق نادری است که در دیگر ارتفاعات هشت هزار متری نمی افتد.

 

در کانچن جونگا تا هشت هزار و دویست متر بالا رفته بودیم اما به دلیل کُندی همراهانم دو بار مجبور به بازگشت شدم. بار سوم در ارتفاع حدود هشت هزار متری گلویم عفوت شدید کرد تا حدی که نمی توانستم نفس بکشم و تصور می کحردم دستاه اکسیژنم خراب شده؛ در حالی که دستگاه درست کار می کرد. از ساعت شش عصر تا یک نصفه شب با همین وضع یعنی تقریبا بدون اکسیژن بالا رفتم ولی دیگر نمی توانستم ادامه بدهم. بین این دنیا و آن دنیا بودم.

 

زنده بودم ولی می فهمیدم در حال یخ زدن هستم. به شرپا گفتم که برگردیم پایین و تازه اینجا بود که دعوایم با شرپا شروع شد. او می خواست برای گرفتن انعام بیشتر هر طور شده مرا تا قله ببرد. می گفت «تو می توانی، من مطمئنم». در نهایت هم با من نیامد و گفت که می خواهد منتظر دوستش بماند و با او برگردد. من با همان حال، تنها برگشتم پایین. یک جایی داخل شکاف بزرگی افتادم و بالاخره خودم را به کمپ 2 رساندم.

 

آنقدر خسته و بیمار بودم که با خودم می گفتم همین جا بمان و استراحت کن اما دوباره به خودم نهیب زدم: «پروانه، حالت خوب نیست. باید خودت را به پایین برسانی. تنبلی نکن. ادامه بده». نماندم. تا بیس کمپ رفتم و همان شب بهمن کمپ 2 را نابود کرد… اگر مانده بودم الان اینجا نبودم.

 

در طول روز چه تمریناتی انجام می دهید؟ چند ساعت ورزش می کنید؟

– الان نسبت به سال های قبل بدنسازی ام را سبک تر کرده ام. قبلا دوهای بسیار طولانی داشتم. نیمه ماراتن. الان روزی دو ساعت تا دو ساعت و نیم تمرین جدی دارم. 10 کیلومتر روی تردمیل می دوم. شنای قدرتی، تمرینات کششی و … انجام می دهم. باید برای قوی کردن برخی از عضلاتم تمرین با وزنه را شروع کنم.

 

کجا ورزش می کنید؟

– در خانه. مگر تهران جایی برای دویدن دارد؟ اگر هم مکان هایی مثل باشگاه انقلاب باشند هم هزینه بالایی دارند و هم زمانی طولانی برای رسیدن به آنجا باید در ترافیک بمانم که اصلا برای من با زمان محدود و هزینه شخصی مقدور نیست. من همه تمریناتم را در خانه انجام می دهم. در سفری که به اروپا داشتم حسرت فضای شهری شان را می خوردم. چقدر فضا برای دویدن دارند، برای دوچرخه سواری. فضای امن و وسیع. در تهران نه می شود دوچرخه سواری کرد، نه می شود دوید.

 

به تنهایی ورزش کردن در خانه عادت کرده ام. برخی ها عادت دارند حتما باشگاه بروند یا حتما با موسیقی ورزش کنند اما من موسیقی هم گوش نمی دهم. یک ساعت می دوم و فقط فکر می کنم؛ به برنامه هایم، به کارهایی که باید انجام بدهم. این روند معمول زندگی ام شده است.

 

چند بار در سال کوه می روی؟

– هر هفته حداقل یک بار! زمستان ها اکثر تمرینات من در توچال است و تابستان ها گاهی به عنوان راهنما، تیم های خارجی را دماوند می برم. عَلم کوه را در بین کوه های ایران خیلی دوست دارم. گاهی چندین روز به تنهایی در منطقه علم کوه هستم و قله های مختلف را می روم. قبلا افرادی که مرا آنجا می دیدند، می گفتند: «تو دیوانه ای. تنها اینجا چه کار می کنی؟» اما من دیگر عادت کرده ام تنها کوه بروم. کوهنوردی زندگی من است.

 

هزینه های مالی هیمالیانوردی چقدر است؟

– هر برنامه بین 10 تا 30 هزار دلار، آن هم بدون در نظر گرفتن تجهیزات لازم. البته این حداقل هزینه است. کوهنوردان اروپایی با 60 هزار دلار اورست می روند و ما با 30 هزار دلار. معمولا شرکت ها، بانک ها و … اسپانسر کوهنوردان می شوند.

 

در یکی از برنامه هایم نیمی از هزینه را باشگاه کوهنوردی ام، باشگاه اسپیلت، تقبل کرد. در یکی دیگر هم پدرم تا حدودی کمک کرد. بقیه را همیشه با کمک همسرم و تلاش های هر دومان مدیریت و پرداخت کرده ایم. در ایران کاملا از پیدا کردن اسپانسر ناامید شده ام اما شرکت های اروپایی راحت تر کمک می کنند. مثلا شرکت تولید لوازم کوهنوردی دویتر آلمان بخشی از وسیله های کوهنوردی مرا تامین می کند.

 

همینطور شرکت کفش بستارد اسپانیا. اما هزینه لوازم کوهنوردی فقط بخش کوچکی از هزینه های هیمالیانوردی است. بار مالی این برنامه ها بسیار زیاد است. می توانم بگویم که تمام هزینه ها را خودم و همسرم می پردازیم. کار می کنیم، وام می گیریم، وسایل اضافی، وسایل اضافی کوهنوردی ام را می فروشم. حتی دوچرخه ام را برای صعود به اورست فروختم و هنوز هم نتوانسته ام دوچرخه جدید بخرم، در حالی که دوچرخه سواری برایم بسیار ضروری است. تمام زندگی ام خرج کوهنوردی می شود. هزینه دیگری نمی کنم. به قول لیلا اسفندیاری، باید بخواهی و فقط بخواهی.

 

برای هیمالیا، زن و مرد متفاوت است؟ مهم است آنجا زن باشی یا مرد؟

– برای کوه نه! هر چند من معتقدم زن ها روند هم هوا شدن شان بهتر است چون درصد عضله شان کمتر است، اکسیژن کمتری مصرف می کنند. احتمال بروز اِدِم در زنان کوهنورد کمتر است. زنان موفق بسیاری هم در جهان داریم که نمونه شاخص آن خانم گرلینده کالتنبرونر است که تنها زنی است که همه هشت هزار متری ها را بدون اکسیژن کمکی صعود کرده است. زنی بسیار توانمند، جسور و تحسین برانگیز که نشنال جئوگرافیک او را در سال 2013 به عنوان ماجراجوی سال شناخت و خوشبختانه از دوستان خوب من است و دعوت ما را برای حضور در نمایشگاه باشکوهی که در دی ماه جاری با عنوان «کوه بانو» خواهیم داشت، پذیرفته است و به ایران می آید.

 

در نپال مشکلی برای زنان وجود ندارد و امنیت و احترام کامل برقرار است اما رفتار محلی ها و مسئولان با زن ها در رشته کوه های هیمالیای پاکستان با هیمالیای نپال متفاوت است. برای همین من هنوز به کوه های هشت هزار متری پاکستان نرفته ام. اگر هم روزی بروم ترجیح می دهم تنها نباشم.

 

کوه با پروانه کاظمی چه کرده است؟

– کوه نگرش مرا به زندگی به طور بنیادی عوض کرده و دنیای بسیار وسیع تر و زیباتری را نشانم داده است. می توانم بگویم که در همه ابعاد زندگی ام اثر گذاشته و از نظر روحی نقش بسیار سازنده ای برایم داشته است. ساده زیستی، ظرفیت بالا و تواضع اولین چیزهایی است که ما کوهنوردان می آموزیم. ما در مقابل عظمت کوه و طبیعت هیچ چیز نیستیم. کافی است سرِ سوزنی غرور داشته باشی؛ طبیعت بلافاصله نابودت می کند. در دشواری های زندگی هم همیشه کوه بوده که مرا نجات داده است. کوه به من آرامش می دهد، اجازه می دهد تمرکز کنم، درست فکر کنم و درست تصمیم بگیرم. اولِ حرف هایم گفتم که هیمالیا فراتر از ورزش است.

 

زیبایی و هیجانِ ناب است؛ هیجان روبرو شدن با اتفاقات جدید، پیش بینی ناپذیر و منحصر به فرد. در هیمالیا همیشه منتظرم تا دنیای جدیدی به رویم گشوده شود. حتی توچال هم بارها باعث ایجاد تحول در من شده است، چه برسد به هیمالیا. در این مسیر آدم های بزرگی دیده ام و آنقدر تجربیات متفاوتی داشته ام که از قبل قابل پیش بینی نبوده اند. یک نکته جالب درباره صعودهای هشت هزار متری بگویم: یکی از بزرگترین لذت ها در هیمالیا کتابخوانی است… هر چقدر با خودت کتاب ببری باز هم کم است. بهترین فرصت برای کتاب خواندن را در هیمالیا داری، چون ممکن است 20 تا 30 روز به دلیل شرایط جوی در کمپ هایی بمانی. نه اینترنت داری، نه لپ تاپ. فقط کتاب می خوانی و لذت می بری.

 

صعودها:

– تابستان 1389؛ صعود به قله موستاق آتا چین با ارتفاع 7546 متر – اولین زن ایرانی

– بهار 1390؛ صعود به قله ماناسلو، هشتمین کوه بلند جهان با ارتفاع 8163 متر – اولین زن ایرانی

– پاییز 1390؛ صعود با روش آلپی به قله آمادابلام با ارتفاع 6812 متر – اولین زن ایرانی

– بهار 1391؛ صعود همزمان به قله اورست (بلندترین قله جهان با ارتفاع 8848 متر) و قله لوتسه (چهارمین قله بلند جهان با ارتفاع 8516 متر) به فاصله یک هفته – اولین زن در جهان

 

 

 

– بهار 1392؛ صعود تا ارتفاع 8200 متری قله کانچن چونگا، سومین کوه بلند جهان با ارتفاع 8586 متر – اولین تلاش یک زن ایرانی

– بهار 1393؛ صعود تا ارتفاع 7300 متری کوه دائولاگیری، هفتمین کوه بلند جهان با ارتفاع 8167 متر – اولین تلاش یک زن ایرانی

– تابستان 1393؛ صعود به پنج قله بلند رشته کوه آلپ در کشورهای ایتالیا، فرانسه، سوییس، آلمان و اتریش

– صعودهای متعدد تابستانی و زمستانی به قله های دماوند، عَلم کوه، سبلان و دیگر کوه های بلند ایران